چاق شدن


مترادف چاق شدن: فربه شدن، گوشتالو شدن ، پروار شدن، پرواری شدن ، بهبود یافتن، به شدن، معالجه شدن

متضاد چاق شدن: لاغر شدن

معنی انگلیسی:
batten, fatten

لغت نامه دهخدا

چاق شدن. [ ش ُدَ ] ( مص مرکب ) فربه گشتن. فربی شدن. تنومند شدن.
- امثال :
سگ که چاق شد قورمه اش نمیکنند ، یا سگ که چاق شد گوشتش را نباید خورد، مثلی عامیانه است در مورد سفله ای که خداوند هستی شود و نااهلی یا نالایقی که بمقام و منزلتی رسد.
|| شفا یافتن. تندرست شدن. سالم شدن.
- چاق شدن کمانچه ؛ خشک شدن و کوک شدن آن است به مجاز :
کمانش چو ماه نو از آب و تاب
شده چاق بر آتش آفتاب.
ملاطغرا ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

فربه گشتن . فربی شدن . تنومند شدن . یاسگ که چاق شد قورمه اش نمیکنند یا سگ که چاق شد گوشتش را نباید خورد یا شفا یافتن . تندرست شدن .

واژه نامه بختیاریکا

بار ورداشتن؛ ز یک رَهدِن

مترادف ها

batten (فعل)
چاق شدن، نشو و نما کردن، پروار کردن، حاصلخیز شدن

blubber (فعل)
چاق شدن، هایهای گریستن، با صدا گریستن، چربی اوردن

plump (فعل)
چاق شدن، فربه ساختن، گوشتالو کردن، محکم افتادن یا افکندن

فارسی به عربی

سمن , مجموعة

پیشنهاد کاربران

سمن
یک پرده گوشت آوردن ؛ کمی فربه شدن پس از لاغری و نزاری.
پی گرفتن ( گویش تهرانی )

بپرس