ور به گمان است دل تو در این
چاشنیم کن چت باشد حلال.
ناصرخسرو.
ابومسلم خراسانی که پهلوان پایتخت بود در غضب رفت و کمان خود به محمد مظفر داد که این را چاشنی کن. محمد مظفر کمان آورد و با کمان خود برهم نهاد و هر دو را بکشید و کمان خود به ابومسلم داد که تو نیز این را چاشنی کن ابومسلم هر چند که کرد نتوانست کشید منفعل شد. ( تاریخ جدید یزد ). || اندازه گرفتن عیار زر و سیم. عیار کردن فلزات. ( ناظم الاطباء ). آزمودن عیار زر و سیم. مِعیار؛ چاشنی کردن زر و سیم. ( منتهی الارب ). || چاشنی کردن به کسی ، در اصطلاح بازاریان ، چیزی بد را بجای خوب یا کم ارزی را بدل پربهاء بفریب به کسی فروختن. در تداول عوام فریفتن کسرا. متاع ارزان را به بی خبری گران فروختن. بدلی را به جای اصلی به نادانی دادن. || گلوله یا چوبی را به کسی زدن.