لغت نامه دهخدا
چاشتگاهی. ( اِ مرکب ) هنگام چاشت. زمان چاشت. چاشتگاه. چاشتگاهان. چاشتگه : امیر یک روز چاشتگاهی بونصررا بخواند. ( تاریخ بیهقی ). روز چهارم بوقت چاشتگاهی تاریکی ظاهر شد. ( قصص الانبیاء ). و موسی سه شبانه روز بود که بر کنار دریا نشسته بود چون چاشتگاهی بود گرد از سوی مصر بدیدند. ( قصص الانبیاء ). بعد از یک هفته لشکر مغول هنگام چاشتگاهی دررسیدند. ( جهانگشای جوینی ). و رجوع به چاشتگاه و چاشتگاهان و چاشتگه شود.