براستی کسی نبود که چشم را ریشه یابد؟
پیش از رسیدن به چِشم در نخست چاشت را ریشه یابی میکنم تا بطور آهسته دال و درون ریشه یابی آیدپذیرتر باشد ( قابل قبولتر )
چاشت را برخی ناهار و برخی صبحانه چمیدند / چاشت از چاش اِشت یا اِشته آمده و در زبان مازندرانی که باقی مانده از زبان پهلویست چشته خوردن یعنی انتظار درونی داشتن؛
... [مشاهده متن کامل]
چشته از چِش اِشته ( ( هست و است امروزی = واقع شدن ) همدیس با استان / آستانه و . . . ) آمده یعنی چشم داشتن = چشم واقع شدن = انتظار داشتن
خب متوجه شدیم چاشت میشود انتظار درونی برای وعده غذایی ؛ سوال اینست آیا چِش همان انتظار است ؟ خیر چِش با چِشم و اِش یکی میباشد و همگی به درون اشاره دارند ؛ به واقع شدن اشاره دارند و اشت و است و هست و . . . . تایید کننده این گفتار است و اینک بهتر است بگوییم چشته مازندرانی ( پهلوی ) یا چاشت فارسی میشود انچه در درون واقع شده ؛ خب حالا میتوان متوجه شد برابر انتظار شده از همینرو به چِشم = انچه از درون می آید میگفتند یعنی انچیزی که از درون خود نور را می تاباند تا اجسام دیده شوند ( در گذشته فکر میکردند نور از چشم تابیده میشود برای همینت نام آنرا چشم گذاشتند یعنی از درون . . . ) پس نور چشم یعنی نوری که از درون می آید = نور امید و انتظار درونی و چشمه آب یعنی ابی که از درون می آید. . .
خب ایا میتوان متوجه شد چون چشم/چِش به نور و امید و سپیده دم و صبح ( صبا و صب ) و . . . . هم اشاراتی پیدا کرده چاشت را برای صبحانه یا ناهار میتوان بکار برده باشند؟؟ چون هر دو در روز واقع شدند و روز از روشن و روشنایی آمده ؟؟ پاسخ بله میباشد ؛ بنابراین در گذر زمان چاشت را برای صبحانه و ناهار که همان نور امید و انتظار و روشنایی ( نماد موفقیت = همچون پیروزی یعنی دنبال روز و روشنایی بودن ) بوده بکار بردند . نمونه های دیگر:
اشک = آنچه از درون می آید = ابی که از درون انسان به بیرون می آید
عشق که در گذشته اشک نوشته میشد = حس درونی فردی به فرد دیگر
چَشم = انچه بر دل ( دِل همان درون است و دِله در زبان مازندرانی = پهلوی ؛ برابر داخل و درون است ) نشیند ؛ انچه که امروزه به قلب دِل گویند یعنی آنچه در درون انسان است.
#ریشه یابی درست داشته باشیم.