چارچوبه. [ ب َ / ب ِ ] ( اِ مرکب ) چارچوب. چهارچوب. چهارچوبه. چارچوبه در. چارچوبی که مصراع در یک لتی یا دو مصراع در بر آن استوار شود. || چهار قطعه چوبی که در حاشیه چیزی قرار دهند. ( ناظم الاطباء ). و رجوع بچارچوب و چهارچوب و چهارچوبه شود. چارچوبه. [ ب َ ] ( اِخ ) یکی از قلاع قراولخانه ای است که در سمت مشرق و شمال بجنورد مابین خاک زعفرانلو و شادلو واقع است. ( مرآت البلدان ج 4 ص 44 ).
فرهنگ فارسی
چهار قطعه چوبی که در حاشیه چیزی قرار دهند . چارچوب . چهار چوبه . چارچوب. در . چارچوب در . چار چوبیکه مصراع در یک لتی یا دو مصراع در بر آن استوار شود .