چارپهلو. [ پ َ ] ( اِ مرکب ) نوعی از زنجیر نفیس. ( آنندراج ). || قسمی از زنجیر گرانبها. ( ناظم الاطباء ). || ( ص مرکب ) هر چیز که دارای چهار دم و چهار لبه باشد. ( ناظم الاطباء ) : به میدان درآمد چو عفریت مست یکی حربه چارپهلو بدست.
نظامی.
|| کنایه از تنومند و فربه. ( آنندراج ).
فرهنگ فارسی
نوعی از زنجیر . یا قسمی از زنجیر گرانبها . یا هر چیز که دارای چهاردم و چهار لبه باشد . یا کنایه از تنومند و فربه .
فرهنگ عمید
۱. شکم بزرگ و پر. ۲. [مجاز] تنومند، فربه: زود در گل مینشیند کشتی سنگین رکاب / چارپهلو می کنی تن را ز آب و نان چرا (صائب: ۲۱ ). ۳. (ریاضی ) چهارضلعی. ۴. (صفت ) ویژگی چیزی که دارای چهار پهلو باشد. * چارپهلو شدن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] چاق شدن. * چارپهلو کردن: (مصدر متعدی ) [قدیمی، مجاز] چاق کردن.