شاه نامش خجسته دید بفال
گفت کای خیرمند چاره سگال.
نظامی.
|| چاره اندیش. علاج اندیش. آنکه در اندیشه علاج و درمان دردی یا مرضی باشد : چو عاجز شود مرد چاره سگال
ز بیچارگی درگریزد بفال.
نظامی.
|| حیلت اندیش. آنکه در اندیشه مکر و فریب باشد : بر دویدند هر دو چاره سگال
روبهان پیش و گرگ در دنبال.
نظامی.