چاره سازی

/CAresAzi/

مترادف چاره سازی: چاره جویی، مصلحت سازی، مصلحت بینی، تدبیر، سبب سازی، چاره گری ، علاج گری

متضاد چاره سازی: چاره سوزی، سبب سوزی

معنی انگلیسی:
redress

لغت نامه دهخدا

چاره سازی. [ رَ / رِ ] ( حامص مرکب ) چاره گری. چاره اندیشی. مصلحت اندیشی. تدبیر. تأمل و تفکر :
اگر دشمنی ترکتازی کند
رقیب حرم چاره سازی کند.
نظامی.
به افکندنش چاره سازی کنند
و ز او دعوی بی نیازی کنند.
نظامی.
شب و روز بی چاره سازی نیم
در این پرده با خود ببازی نیم.
نظامی.
بسی کردند مردان چاره سازی
ندیدند از یکی زن راستبازی.
نظامی.
حدیث بنده را در چاره سازی
بساطی هست با لختی درازی.
نظامی.
|| علاج خواهی.درمان پذیری. شفاطلبی. سلامت خواهی :
دل دوش هزار چاره سازی میکرد
با وعده دوست عشق بازی میکرد.
عسجدی.
دانست کز آن خیالبازی
کارش نرسد بچاره سازی.
نظامی.
آن سوخته را به دلنوازی
آرندز راه چاره سازی.
نظامی.
گفت ای پسر این چه جای بازی است
بشتاب که جای چاره سازی است.
نظامی.
در پرده آن خیالبازی
بیچاره شدم ز چاره سازی.
نظامی.
زید از غم آن بت طرازی
مشغول شده به چاره سازی.
نظامی.
در چاره سازی بخود درمبند
که بسیار تلخی بود سودمند.
نظامی.
|| حیله گری. نیرنگ بازی. دغل کاری :
جهاندیده پر دانش افراسیاب
جز از چاره سازی نبیند بخواب .
فردوسی.
به چاره سازی با خصم تو همی کوشم
که «مروزی » را کاراوفتاده با «رازی ».
سوزنی.
نیم من مرد ناز او که با این چاره سازیها
دلم چون خر بگل درماند از آن ناز بخروارش.
مجیر بیلقانی.
چو مجنون سر مکش درعشقبازی
چو لیلی پاک شو در چاره سازی.
نظامی.
چو گرگ افزون بود در چاره سازی
شبان را کرد باید خرقه بازی.
نظامی.
گهی جستن بغمزه چاره سازی
گهی کردن ببوسه نردبازی.
نظامی.

فرهنگ فارسی

۱- عمل چاره کردن . ۲- علاج .
چاره گری . چاره اندیشی . مصلحت اندیشی . تدبیر . تامل و تفکر .

فرهنگ عمید

چاره گری، چاره اندیشی در چارهسازی به خود در مبند / که بسیار تلخی بُوَد سودمند (نظامی۵: ۸۱۲ ).

مترادف ها

solution (اسم)
تسویه، محلول، حل، راه حل، چاره سازی، شولش

فارسی به عربی

حل

پیشنهاد کاربران

چاره سازی از فعل چاره ساختن گرفته شده و اسم است و از نظر من چاره ساختن را میتوان به معنای پیدا کردن راه چاره یا ایجاد راه چاره برای حل مشکلی معنی کرد

بپرس