چارقب

لغت نامه دهخدا

چارقب. [ ق َ ] ( اِ مرکب ) پوشش مخصوص سلاطین توران. ( آنندراج ). نوعی از لباس امراء. ( غیاث ) :
هر شاه بیت من که در این طرز گفته ام
شاهان به گرد چارقب زر نوشته اند.
نظام قاری.
چارقب را بپادشاهی رخت
کوس اقلیم پنجگانه زدند.
نظام قاری.
دامن آلوده مکن چارقب هستی را
جامه عاریه را پاک نگه باید داشت.
شفیع اثر ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

چهارقب
( اسم ) نوعی از لباس پادشاهان و امرا: (( دامن آلوده مکن چارقب هستی را جام. عاریه را پاک نگه باید داشت . ) ) ( شفیع اثر ) توضیح این کلمه را مولف غیاث ترکی دانسته ولی در فرهنگ نظام (( قب ) ) عربی ( پاره های درون جیب پیراهن ) محسوب شده و همین صحیح مینماید. برخی (( چارقد ) ) را محرف همین کلمه دانند.
پوشش مخصوص سلاطین توران . نوعی از لباس امرائ .

فرهنگ معین

(قَ ) [ فا - ع . ] (اِمر. ) نوعی از لباس پادشاهان و امراء. ضح - برخی «چارقد» را محرف همین کلمه دانند.

فرهنگ عمید

= چهارقب: هر شاه بیت من که در این طرز گفته ام / شاهان به گرد چارقب زر نوشته اند (نظام قاری: لغت نامه: چارقب )، دامن آلوده مکن چارقب هستی را / جامهٴ عاریه را پاک نگه باید داشت (شفیع اثر: لغت نامه: چارقب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس