چاربندی

لغت نامه دهخدا

چاربندی. [ ب َ ] ( اِ مرکب ) ریسمان یا طنابی که طفل نوآموز را که میخواهد سوار کاری بیاموزد بدان وسیله به اسب می بندند :
دو دری شدچو کوی طراران
چاربندی چو بند عیاران.
نظامی.
|| زنبیل و توشه دان. ( ناظم الاطباء ). چنته مانندی است که مسافر به پشت بسته دو بند از زیر بغل و دوبند از روی دو شانه میگذرانند. ( گنجینه گنجوی ص 44 ). || ( ص نسبی ) منسوب به چاربند. رجوع به چاربند شود. کودک نوآموز یا هر سوارکاری که به وسیله طناب یا ریسمان به اسب بسته شده باشد :
چاربندی رسید پیکی چست
راه شش طاق هفت گنبد جست.
نظامی.

فرهنگ فارسی

ریسمان یا طنابی که طفل نو آموز را که میخواهد سوار کاری بیاموزد بدان وسیله به اسب می بندند یا کودک نو آموز یا هر سوار کاری که به وسیل. طناب یا ریسمان به اسب بسته شده باشد .

فرهنگ عمید

= چهاربندی

پیشنهاد کاربران

بپرس