چاربند

لغت نامه دهخدا

چاربند. [ ب َ ] ( اِ مرکب ) کنایه از دنیا و عالم باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). || کنایه از عناصر اربعه میباشد. ( آنندراج ) :
برون جست از این گنبد چاربند
فرس راند بر هفت چرخ بلند.
نظامی.
|| چهار مفصل که دو دست و دو پای را به تن پیوندد. مفصل دو دست و دو پا که به تنه پیوندند. پیوند گاه چهارگانه تنه به دو دست و دو پا. مجموع مفاصل دو دست و دو پا که به تنه پیوندند. مفصل دو پای از طرف زیرین و مفصل دو دست هم از بالا. مجموع پیوندگاه دوپا و دو دست به تن. چارپیوند گاه دو دست و دو پا به تنه. || ریسمان یا طنابی که سوار کار را بر اسب بندند. چاربندی :
به جوی زر نیازمندی چند
هفت قفلی و چاربندی چند.
نظامی ( هفت پیکر ).
بِه کزین رهزنان کناره کنی
بر خود این چاربند پاره کنی.
نظامی ( هفت پیکر ).
|| میان کمر. ( ناظم الاطباء ).
- چاربند قایم ، در ورزش ؛فرمانی است که استاد ورزش به ورزش کنندگان دهد.

فرهنگ فارسی

کنایه از دنیا و عالم باشد . یا کنایه از عناصر اربعه میباشد . یا چهار مفصل که دو دست و دو پای را به تن پیوندد . یا ریسمان یا طنابی که سوار کار را بر اسب بندند چار بندی یا میان کمر . یا در ورزش فرمانی است که استاد ورزش بورزش کنندگان دهد .
( اسم ) چهار بند. یا چار بند قایم. نهادن دستها بر کمر بطوریکه شست با قسمت عقب کمر مماس شود و چهار انگشت دیگر با قسمت جلو آن .

فرهنگ عمید

= چهاربند: برون جسته از کندۀ چاربند / فرس رانده بر هفت چرخ بلند (نظامی۵: ۷۵۰ )

گویش مازنی

/chaar band/ به بغل و پهلو خوابیدن با جمع کردن زانوها - دوبیتی خوانی

پیشنهاد کاربران

بپرس