چار چشمی

/CArCeSmi/

لغت نامه دهخدا

چارچشمی. [ چ َ / چ ِ ] ( ص نسبی ) با چهار چشم ، کنایه است از مراقبت بسیار؛ چارچشمی چیزی را پائیدن ، مواظب بودن که آن را ندزدند یا به آن آسیبی نرسد. رجوع به چارچشمی پائیدن شود. || چارچشمی گریه کردن ، سخت اظهار فقر یا بی تمتعی از کاری کردن و غالباً بدروغ. نهایت اظهار فقر یا بدبختی با گریه کردن. رجوع به چارچشمی گریه کردن شود.

فرهنگ فارسی

چار چشمی چیزیرا پائیدن و مواظب بودن که آنرا ندزدند یا بان آسیبی نرسد . یا چار چشمی گریه کردن سخت اظهار فقر یابی تمتعی از کاری کردن و غالبا بدروغ . یا نهایت اظهار فقر یا بدبختی دیگر کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس