چاخان

/CAxAn/

مترادف چاخان: پشت هم انداز، حراف، حقه باز، شارلاتان، گزافه، لاف، لافزن، گزافه گویی، گزافه گو، خشت مال، دروغگو، دروغ زن، دروغ باف، دروغ، حرف مفت

برابر پارسی: لاف زن، پشت هم انداز، نیرنگ باز

معنی انگلیسی:
bullshit, braggart, blarney, braggadocio, bragger, flatterer, jive, boasting, bragging, quack, boaster, boastful, boastfulness, flatulent, loudmouth, magniloquent, malarkey or malarky, name-dropper, popinjay, pseudo, talk, vainglorious, wind, clever dick, highfalutin, pseud, story

لغت نامه دهخدا

چاخان. ( ترکی ، ص ) متملق. چاپلوس. با زرنگی و زیرکی. حقه باز. لافی. لاف زن. شارلاتانی در گفتار.زبان بازی. آنکه به تندی و چابکی گوید در فریفتن تو آنچه در دل ندارد. خوش محاوره. زبان آور. خوش آمدگو.

فرهنگ فارسی

متملق، چاپلوس، خوشامدگو، زبان باز، لافزون
( صفت ) حقه باز شارلاتان .
متملق ٠ چاپلوس ٠ لافی ٠ لاف زن ٠

فرهنگ معین

[ تر. ] (ص . ) دروغگو، حقه باز.

فرهنگ عمید

۱. تملق، چاپلوسی.
۲. (صفت ) متملق، چاپلوس، خوشامدگو، زبان باز.
۳. (صفت ) لاف زن.

واژه نامه بختیاریکا

بُل کم؛ قورت و قلمبِه؛ قورت؛ رُبَیت

مترادف ها

buncombe (اسم)
چاخان، حرف چرند، حرف توخالی و بی معنی

bunkum (اسم)
چاخان، حرف چرند

gasconade (اسم)
چاخان، رجز خوانی، خود ستایی، خود فروشی، لافزنی، یاوه سرا

quack (اسم)
قلابی، چاخان، شارلاتان، زبان باز، ادم شارلاتان، طبیب، دروغی، صدای اردک

whiffler (اسم)
خودستا، چاخان، ادم دمدمی، ادم ابن الوقت

sycophant (اسم)
چاخان، متملق، انگل، ادم چاپلوس

toadeater (اسم)
چاخان، متملق

whifflet (اسم)
چاخان

bootlicker (اسم)
خوشامد گو، سبزی پاک کن، چاخان

bluff (اسم)
فریب، توپ، پرتگاه، سرازیری کنار رودخانه و غیره، چاخان، قمپز

boastful (صفت)
لافزن، خودستا، چاخان، متظاهر

spread-eagle (صفت)
چاخان

فارسی به عربی

خدعة , متبجح , مشعوذ

پیشنهاد کاربران

چاخان از فعل تورکی چاخماق
چاخان به معنی دروغ و جفنگ هستش، در قدیم هم به معنی تبر جنگی بوده.
کلمه چاقو هم فارسیزه شده ی چاخان هست.
چاخان ، در سانسکریت kAtthana یعنی چاخان کافی هست ک رو به چ تبدیل و ت معمول واژه های فارسی به خ تبدیل شود با واژه چاخانا رو برو میشویم هر دو تغییر در زبانهای ایرانی متداول است
دکتر کزازی در مورد واژه ی " کان" می نویسد : ( ( کان به معنی معدن است ؛ آن را ریختی از کَن ، بُن ِ اکنون از کندن ، می انگارم . ریختی دیگر از آن خان می تواند بود که در خانیگ xānig پهلوی و " خانی " پارسی به معنی چشمه به کار برده شده است . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( زخاور بیاراست تا باختر
پدید آمد از فرّ او کان زر ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 224. )
واژه هزار درصد پارسی است و ریشه ی پهلوی دارد
واژه چاخان ترکی نیست

آرش nk پس خان چه نوع کلمه هست خان ترکی است پس چاخان هم ترکی هست
شارلاتان و حقه باز
واژه چاخان یک واژه قوم آریایی وایرانی تبارسغدی رفت که در پارسی و ترکی هم رفت است.
در زبان تورکی خ و ژ وحود نداشت و بعدا از فارسی و عربی وام گرفته، پس چاخان تورکی نیست
چاخانیدن.
دْرَنوگَ، دروغ، تقلب، ناروا، نادرست، چاخان ، جعل، کذب ، ناحق
دروغ بزرگ، بلوف، لاف
حراف ، متملق ، گزاف گو ، زبان باز چاپلوس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس