چابک دست

/CAbokdast/

مترادف چابک دست: جلد، تیزدست، زبردست، فرز، ماهر

متضاد چابک دست: کند

معنی انگلیسی:
clever, dexterous

لغت نامه دهخدا

چابکدست. [ ب ُ دَ ] ( ص مرکب ) تیزدست. ماهر. جلدکار. باوقوف. شتابکار: رجل دمشق الیدین ؛ مرد شتابکار چابکدست. مدره ؛ چرب زبان و چابک دست وقت خصومت و کارزار. ( منتهی الارب ) :
از روی تو نسختی به چین بردستند
آنجا که دو صد بتگر چابکدستند
در پیش مثال روی تو بنشستند
انگشت گزیدند و قلم بشکستند.
؟ ( از تفسیر ابوالفتوح سوره آل عمران ).
نقاش چابکدست از قلم صورتها انگیزد. ( کلیله و دمنه ). اگر کسی خواهد که مثل آن آینه انشا کند و صد هزار بار هزار دینار بر آن خرج شود در مدت دویست سال بر دست استادان چابکدست به اتمام نرسد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
گر چه کاتب نبوده چابکدست
پندگوینده را عیاری هست.
نظامی ( هفت پیکر ).
|| ظریف. ( ناظم الاطباء ). رجوع به چربدست شود.

فرهنگ فارسی

جلد کار . با وقوف . شتابکار . مرد شتابکار چابکدست .
تندکار، زبردست، ماهر
( صفت ) ماهر زبردست .

فرهنگ معین

( ~. دَ )(ص مر. ) ماهر، زبردست .

فرهنگ عمید

۱. تندکار.
۲. زبردست، ماهر.

مترادف ها

swift (صفت)
چابک، تردست، فرز، سریع، سریع السیر، تندرو، چابک دست، باسرعت

پیشنهاد کاربران

چالاک چنگ . [ چ َ ] ( ص مرکب ) قوی چنگ . قویدست . ماهر. تردست : شتابنده ملاح چالاک چنگ به کشتی درآمد چو پویان نهنگ . نظامی .

بپرس