آن لعل لعاب از دهن گاو فروریز
تا مرغ صراحی کندت نغز نوائی
مجلس همه دریا و قدحها همه ماهی
دریا کش از این ماهی اگر مرد صفائی
از پیکرگاو آید در کالبد مرغ
جان پریان کز تن خم یافت رهائی
از گاو بمرغ آید و از مرغ بماهی
وز ماهی سیمین سوی دلهای هوائی.
خاقانی.
از لعل لعاب مراد شراب است و دهن گاو کنایه از صراحی و از گاو بمرغ آید کنایه از آن است که از صراحی به پیاله ریزد و ماهی سیمین کنایه از انگشتان است که پیاله را بدست گیرد. ( از انجمن آرا ).