- پیچیدگی آواز ؛ طنین. انعکاس صدا .
- پیچیدگی چشم ؛ کاژی .
- پیچیدگی در سخن یا کلام یا مطلب یا موضوع با عبارت ؛ ابهام. غموض. اغلاق . تعقید. روشن نبودن آن.
- پیچیدگی زبان ؛ گرفتگی زبان گاه تکلم. لکنت زبان. چنانکه حرف صاف نتواند زد. ( از آنندراج ) :
تا هست حرف زلف تو سر داستان ما
پیچیدگی برون نرود از زبان ما.
دانش.
لخلخانیة؛ پیچیدگی و درهم آمیختگی گفتار. ( منتهی الارب ).- پیچیدگی عضله ؛ خوب رستگی آن. ضخمی ماهیچه.
- پیچیدگی عضو ؛ ناراستی آن. تاب داشتن آن.
- پیچیدگی کردن با کسی ؛پیچیدن با وی. بدرفتاری کردن با او. سخت گرفتن با او.