پیچیده شدن

لغت نامه دهخدا

پیچیده شدن. [ دَ / دِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) التواء. ( زوزنی ). تلوی. ( تاج المصادر ). اطواء. انهصار. ( منتهی الارب ): التیاث ؛ پیچیده شدن چیزی بر چیزی. ( تاج المصادر ). هتهتة؛ پیچیده شدن سخن. عکش ، تعکش ؛ پیچیده شدن موی و بر هم نشستن آن. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( مصدر )۱- تاب یافتن خمیده شدن. ۲- در نوردیده شدن . ۳- ملفوف شدن: ملتوی شدن . ۴- منحرف شدن بگشتن . ۵- مشکل شدن ( کلام سخن ... ) : پیچیده شدن سخن.۶-درهم پیوستنبهم در آمدن: التیاث پیچیده شدن چیزی بر چیزی . ۷- مجعد گشتن ( موی ) موغول شدن : تعکش پیچیده شدن موی ...

مترادف ها

involve (فعل)
وارد کردن، گیر انداختن، پیچیدن، گرفتار کردن، مستلزم بودن، گرفتار شدن، پیچیده شدن، در گیر کردن یا شدن

پیشنهاد کاربران

تابدادن، تاب داده،
گره در کار افتادن . [ گ ِ رِ ه ْ دَ اُ دَ ] ( مص مرکب ) مشکل شدن کار. پیچیده شدن آن . دشوار شدن شغل : گرچه افتاد ز زلفش گرهی در کارم همچنان چشم گشاد از کرمش میدارم . حافظ.
درپیچان شدن ؛ پیچیده و تابیده شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

بپرس