دیکشنری
مترجم
بپرس
پیچانده
/piCAnde/
دنبال کنید
لغت نامه دهخدا
پیچانده. [ دَ / دِ ] ( ن مف ) نعت مفعولی از پیچاندن. تافته. خمانیده. تابیده. بگردانیده. بپیچیده.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- تافته خمیده تابیده . ۲- برنج داشته .
فرهنگ عمید
پیچانیده، پیچیده، تابیده، پیچ داده شده.
فارسی به عربی
جرح
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید
+ عکس و لینک
بپرس
سوالت رو اینجا بپرس
همه سوال ها