نهانی ز سودابه چاره گر
همی بود پیچان و خسته جگر.
فردوسی.
ز گفتارشان خواهر پهلوان همی بود پیچان و تیره روان.
فردوسی.
هم از مهر ایزدگشسب دبیردلش بود پیچان و رخ چون زریر.
فردوسی.
دل نامداران ز تشویر شاه همی بودپیچان ز بهر گناه.
فردوسی.
بسی چاره جست و ندید اندر آن همی بود پیچان و لرزان بر آن.
فردوسی.
کنون پند تو داروی جان بودوگرچه دل از درد پیچان بود.
فردوسی.
ز کین برادر ز خون پدرهمی بود پیچان و خسته جگر.
فردوسی.
ز گفتار مرد ستاره شمرهمی بود پردرد و پیچان جگر.
فردوسی.
در آخر کار خوارزمشاه آلتونتاش پیچان می بود تا آنگاه که از حضرت لشکری بزرگ نامزد کردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 335 ).