بخوردند و کردند آهنگ خواب
بسی مار پیچان برآمد ز آب.
فردوسی.
همی زور کرد آن بر این این بر آن گرازان و پیچان دو مرد جوان.
فردوسی.
سرمژه چون خنجر کابلی دو زلفش چو پیچان خط بابلی.
فردوسی.
چپ و راست پیچان عنان داشتن میان یلان گردن افراشتن.
فردوسی.
یکی دار فرمود کسری بلندفروهشت از دار پیچان کمند.
فردوسی.
ز فتراک بگشاد پیچان کمندبیفکند و آمد میانش ببند.
فردوسی.
ابر خاک چون مار پیچان ز کین همی خواند بر کردگار آفرین.
فردوسی.
برستی ز دریا و جنگ نهنگ بدشت آمدی باز پیچان بجنگ.
فردوسی.
برافکند برگستوان بر سمندبفتراک بربست پیچان کمند.
فردوسی.
بشد گرد چوپان و دو کره تازابا زین و پیچان کمندی دراز.
فردوسی.
نهانی ازان پهلوان بلندز فتراک بگشاد پیچان کمند.
فردوسی.
اژدها کردار پیچان در کف رادش کمندچون عصای موسی اندر دست موسی گشته مار.
فرخی.
پیچان درختی بار او نارون چون سرو زرین پر عقیق یمن.
فرخی.
ز صحرا سیلها برخاست هر سودراز آهنگ و پیچان و زمین کن.
منوچهری.
چو رویش باد نیکو ماه و سالش چو مویش باد پیچان بدسگالش.
فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ).
چو شاه زنگ بودش جعد پیچان دو رخ پیشش چو دو شمع فروزان.
فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ).
به رخشش بکردار پیچان درختی که پیچان پدید آید از ابر آذر.
؟ ( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).
ما در طلب زلف تو چون زلف تو پیچان ما در هوس چشم تو چون چشم تو بیمار.
سنایی.
چون پوست فکند و ز دهان مهره برآورداین افعی پیچان که کند عمر گزایی.
خاقانی.
خواص آذربیجان چو دود آذر پیچان بسوختند وز هریک هزار دود برآمد.
خاقانی.
از تحیر گشته چون زنجیر پیچان کاین زمان بر در ایوان نه زنجیر و نه دربان دیده اند.
خاقانی.
فلک افعی زمرد سلب است بیشتر بخوانید ...