پیچازی
/piCAzi/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( صفت )پارچ. شطرنجیپارچ. خانه خانه چون شطرنج پجازی .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
گویش مازنی
مترادف ها
متغیر، شطرنجی، پیچازی، دارای تحولات
شطرنجی، پیچازی، دارای تحولات
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
این لغت در کتاب های احمد محمود ( زمین سوخته و داستان شهرما یا داستان یک شهر ) استفاده شده است. همچنین در ص ۵ کتاب مرشد و مارگاریتا ترجمه ی عباس میلانی به کار رفته است. بیشتر به معنای چهارخانه. خانه به خانه و مکعبی معنی شده است.
پیچازی:شطرنجی. خانه خانه ای. چهارخانه ای. نمونه:بقچه پیچازی حمامش را زیر بغل جابجا کرد. ( کلیدر ج ۹ص۲۴۴۶ )
محمدجعفر نقوی
محمدجعفر نقوی
شلوار چهارخانه ای