پیچازی
/piCAzi/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( صفت )پارچ. شطرنجیپارچ. خانه خانه چون شطرنج پجازی .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
گویش مازنی
مترادف ها
متغیر، شطرنجی، پیچازی، دارای تحولات
شطرنجی، پیچازی، دارای تحولات
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
و دستمال بزرگ پیچازی یزدی را از جیب فراخش در آورد.
کتاب عمو غلام، عبدالحسن وجدانی، صفحه ۴۳
کتاب عمو غلام، عبدالحسن وجدانی، صفحه ۴۳
این لغت در کتاب های احمد محمود ( زمین سوخته و داستان شهرما یا داستان یک شهر ) استفاده شده است. همچنین در ص ۵ کتاب مرشد و مارگاریتا ترجمه ی عباس میلانی به کار رفته است. بیشتر به معنای چهارخانه. خانه به خانه و مکعبی معنی شده است.
پیچازی:شطرنجی. خانه خانه ای. چهارخانه ای. نمونه:بقچه پیچازی حمامش را زیر بغل جابجا کرد. ( کلیدر ج ۹ص۲۴۴۶ )
محمدجعفر نقوی
محمدجعفر نقوی
شلوار چهارخانه ای