پیچ پیچان رفتن. [ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) رفتن چنانکه مار بر زمین و گاهی تیرتخش ( فشفشه ) در هوا. عمج. تعمج. نوع. تنعنع. تمایل. تمایح. مسنطل ؛ پیچ پیچان رونده که حفظ نفس خود نتواند.سهم ٌ عَموج ؛ تیر که پیچ پیچان رود. ( منتهی الارب ).