پیچ خوردگی
/piCxordegi/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه آزاد فارسی
پیچ خوردِگی (sprain)
آسیب دیدگی زردپیها، براثر کشیدگی بیش از حد. بیشترین پیچ خوردگی در مفصل مچ پا واقع می شود. اولین علایم آن درد مفصل و ازدست رفتن قدرت آن است. تورم در مرحلۀ بعد شروع می شود. در صورت شک به شکستگی مفصل، باید اقدامات مناسب صورت گیرد. در پیچ خوردگی های معمولی، استفاده از آب سرد، بلافاصله پس از پیچ خوردگی، از شدت تورم می کاهد. پس از ایجاد تورمِ مفصلی، باید محل را گرم نگه داشت تا درد کاهش یابد. ناحیۀ پیچ خورده را باید به خوبی باندپیچی کرد و به آن استراحت داد. بهبودی کامل چه بسا چندین ماه به طول انجامد.
آسیب دیدگی زردپیها، براثر کشیدگی بیش از حد. بیشترین پیچ خوردگی در مفصل مچ پا واقع می شود. اولین علایم آن درد مفصل و ازدست رفتن قدرت آن است. تورم در مرحلۀ بعد شروع می شود. در صورت شک به شکستگی مفصل، باید اقدامات مناسب صورت گیرد. در پیچ خوردگی های معمولی، استفاده از آب سرد، بلافاصله پس از پیچ خوردگی، از شدت تورم می کاهد. پس از ایجاد تورمِ مفصلی، باید محل را گرم نگه داشت تا درد کاهش یابد. ناحیۀ پیچ خورده را باید به خوبی باندپیچی کرد و به آن استراحت داد. بهبودی کامل چه بسا چندین ماه به طول انجامد.
wikijoo: پیچ_خوردگی
مترادف ها
تمایل، گردش، نوبت، استعداد، چرخ، پیچ و خم، قرقره، پیچ، چرخش، پیچ خوردگی، تغییر جهت، گشت ماشین تراش
پیچ، پیچ خوردگی، پیچ کردن
پیچ، پیچیدگی، تاب، پیچ خوردگی، نخ یا ریسمان تابیده
توده، پشته، پیچ، کومه، پیچ خوردگی
انقباض، پیچش، پیچ خوردگی
پیچ، گیر، غرابت، تاب، پیچ خوردگی، ویژهگی، حمله ناگهانی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید