پیوندگرفته. [ پ َ / پ ِ وَ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) نعت مفعولی از پیوند گرفتن. متصل شده. || ملتئم. جوش خورده : اتعاب ؛ پیوندگرفته را بازشکستن. ( منتهی الارب ). || به هم پیوسته ( قطعات شکسته ظرف چینی یا بلور ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱- متصل شده . ۲- جوش خورده ( استخوان و مانند آن ) ملتئم : اتعاب پیوند گرفته را باز شکستن.۳- پیوند یافته ( درخت یانسوج حیوانی ) . ۴- بهم پیوسته ( قطعات شکست. ظرف ) . پیوند گری : ۱- پیوند کردن متصل کردن. ۲- ایجاد موافقت .