دیگر نرود به هیچ مطلوب
خاطر که گرفت با تو پیوند.
سعدی.
|| جوش خوردن استخوان و جز آن. || بهم پیوسته شدن قطعات شکسته ظرف بلورین یا چینی و جز آن : زخم شمشیر غمت را ننهم مرهم کس
طشت زرینم و پیوند نگیرم به سریش.
سعدی.
|| پیوند خورده شدن درخت یا گیاه و جز آن.