پیوند گرفتن

لغت نامه دهخدا

پیوند گرفتن. [ پ َ / پ ِ وَ گ ِ رِت َ ] ( مص مرکب ) متصل شدن. اتصال یافتن :
دیگر نرود به هیچ مطلوب
خاطر که گرفت با تو پیوند.
سعدی.
|| جوش خوردن استخوان و جز آن. || بهم پیوسته شدن قطعات شکسته ظرف بلورین یا چینی و جز آن :
زخم شمشیر غمت را ننهم مرهم کس
طشت زرینم و پیوند نگیرم به سریش.
سعدی.
|| پیوند خورده شدن درخت یا گیاه و جز آن.

پیشنهاد کاربران

- پیوند گرفتن ؛ بهم پیوستن اجزاء چیزی :
زخم شمشیر غمت را ننهم مرهم کس
طشت زرینم و پیوند نگیرم بسریش.
سعدی.
- || انس گرفتن :
دیگر نرود بهیچ مطلوب
خاطر که گرفت با تو پیوند.
سعدی.

بپرس