پیوسته گردیدن

لغت نامه دهخدا

پیوسته گردیدن. [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) پیوسته شدن. تزیم. ( از منتهی الارب ). متصل شدن. ملحق شدن : پسندیده تر آن است که میان ما دو دوست عهدی باشد و عقدی بدان پیوسته گردد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 210 ). || رسیدن. واصل گردیدن : برکات آن به ما رسد و بفرزندان ما پیوسته گردد. ( تاریخ بیهقی ص 211 ). || متواتر شدن. پیاپی شدن : چون خداوند را فتحها پیوسته گردد. ( تاریخ بیهقی ص 568 ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- پیوسته شدن متصل شدن ملحق گردیدن. ۲- متواتر شدن پیاپی شدن : چون خداوند را فتحها پیوسته گردد... ۳- رسیدن واصل گردیدن : برکات آن بما رسد و بفرزندان ما پیوسته گردد.
پیوسته شدن تزیم

پیشنهاد کاربران

دُمادُم افتادن ؛ پیوسته شدن. متوالی گردیدن. پشت سرهم واقع شدن :
چون آه. . . دُمادُم افتد
سوز دل من در انجم افتد.
کمال اسماعیل.

بپرس