پیوسته کردن

لغت نامه دهخدا

پیوسته کردن. [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ک َدَ ] ( مص مرکب ) سَلْسَلة. ( تاج المصادر بیهقی ). منسوب کردن. متصل کردن : اول خویشتن را پیوسته کرد به آل طاهربن حسین و او را ولایت هری دادند. ( تاریخ سیستان ). || علی الدوام کردن. پیاپی کردن : امیر سبکتکین... نامه ها و رسولان پیوسته کرد ببخارا و گفت خراسان قرار نگیرد تا بوعلی ببخارا باشد. ( تاریخ بیهقی ). تو و بوالقاسم حصیری ایستادید و وی را از دست بستدید تا امروز با ترکمانان مکاتبت پیوسته کرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 662 ). امیر سبکتکین به بلخ بود و رسولان و نامه ها پیوسته کرد به بخارا. ( تاریخ بیهقی ص 204 ). و از کوفه جماعتی نامه ها و رسول پیوسته کردند بخواندن حسین بن علی و بیعت کردند با او. ( مجمل التواریخ و القصص ). تدییم ؛ پیوسته کردن عطا. ( تاج المصادر ). ادرار؛ پیوسته کردن بخشش. || شروع کردن : آنجا بایستاد و حرب پیوسته کرد. ( تاریخ سیستان ) مردمان شهر نگاهداشتند و حرب پیوسته کردند. ( تاریخ سیستان ). || دوسانیدن. چسبانیدن. الحاق کردن. وصل کردن :
بندیش نکو که این سه خط را
پیوسته که کرد یک بدیگر.
ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- متصل کردن اتصال . ۲- ملحق کردن وصل کردن دوسانیدن چسبانیدن : بندیش نکو که این سه خط را پیوسته که کرد یک بدیگر ? ( ناصرخسرو ) ۳- پیاپی کردن علی الدوام کردن : تدییم پیوسته کردن عطا. ۴- منسوب کردن مرتبط ساختن : اول خویشتن را پیوسته کرد به آل طاهرین حسین او را ولایت هری دادند. یا پیوسته کردن نامه ( مکاتبت رسول ) . نامه ( رسول ) فرستادن ( پیاپی ): امیرسبکتگین ... نامه ها و رسولان پیوسته کرد بخاران و گفت : خراسان قرار نگیرد تا بو علی بخارا باشد. و از کوفه جماعتی نامه و رسول پیوسته کردند بخواندن حسین بن علی و بیعت کردند با او .

پیشنهاد کاربران

بپرس