پیواسته

لغت نامه دهخدا

پیواسته. [ پی ت َ ] ( اِ ) برج و قلعه و حصار و فصیل. ( برهان ) :
برج پیواسته اش هست بر از اوج حمل
بر گذشته است سر کنگره اش از کیوان.
اورمزدی.
صاحب آنندراج و انجمن آرا گویند بمعنی پیوسته ومحکم و دایم است اما اینکه دربرهان قاطع و دیگر کتب فرهنگ پیواسته آمده است مصحف پیراسته است که ظاهراً نزهتگاه شهراست - انتهی. رجوع به پیراسته و شاهد شعر بوشعیب در آنجا شود که پیراسته را قرینه «آراسته » آورده است.

جدول کلمات

برج, قلعه, حصار, دژ

پیشنهاد کاربران

بپرس