پیه دان

لغت نامه دهخدا

پیه دان. ( اِ مرکب ) روغن دان. || ظرفی کوچک که در آن لحاف دوزان پیه کنند و سوزن در آن فرو برند تا چرب شود و آسان تر در جامه فرو رود و آسان تر برآید. ظرفی چوبی یا از پارچه که لحاف دوز پیه در آن دارد و روانی راسوزن در آن فرو برد. جای پیه لحاف دوزان که سوزن درآن فرو برند تا به سهولت در جامه دود. کیسه گونه ای چرمین که در آن پیه است و لحاف دوزان سوزن بدان چرب کنند. || پیه سوز. || مجازاً ساعت قراضه. ساعت بد و بی ارز و بدکار. ساعت بد که خوب کار نکند و غالباً یا تند و یا کند رود و یا بخوابد.
- مثل پیه دان ؛ ساعتی بد.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- روغن دان ۲ ٠- ظرفی کوچک که در آن لحاف دوزان پیه کنند و سوزن در آن فرو برند تا چرب شود و آسانتر در جامه فرو رود و آسانتر بر آید ۳ ٠- پیه سوز۴ ٠- ساعت قراضه ساعت بدکار و بی ارزش ٠ یا مثل پیه دان ٠ ساعتی بد کار وبی ارز٠

فرهنگ عمید

ظرفی که در آن پیه کنند، جای پیه.

پیشنهاد کاربران

بپرس