پیمبری

لغت نامه دهخدا

پیمبری. [ پ َ ی َ / ی ُ ب َ ] ( حامص مرکب ) عمل پیمبر. پیغامبری. رسالت :
او را پیمبری دگران را مشعبدی است
هرگز مشعبدی نبود چون پیمبری.
ادیب صابر.
هر چار چار حدّ بنای پیمبری
هر چار چار عنصر ارواح اولیا.
خاقانی.
دو گهر دان پیمبری و کرم
زاده از کان کاینات به هم.
خاقانی.
گرچه محمد پیمبری بعرب یافت
صبح کمالش ز حد شام برآمد.
خاقانی.

پیشنهاد کاربران