چو در پیلپایی قدح می کنم
بیک پیلپا پیل را پی کنم.
نظامی.
در سایه تخت پیلسایش پیلان نکشند پیلپایش .
نظامی.
بر او زد پیلپای خویشتن رابه پای پیل برد آن پیلتن را.
نظامی.
|| ظرف شراب. نوعی از قدح. ( جهانگیری ). قسمی ظرف شرابخوری. گاوزر. صراحی بزرگ. ( آنندراج ). پیاله شراب سخت بزرگ. ( شرفنامه منیری ).نوعی ساغر. نوعی قدح بزرگ شرابخواری باشد. ( برهان ).نوعی ساتگنی : چه گویی شرابی چند پیلپا بخوریم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 671 ).چو در پیلپایی قدح می کنم
بیک پیلپا پیل را پی کنم.
نظامی.
|| پیل پایه. ستونی که سقف بر آن قرار گیرد. ( برهان ). در محاسن اصفهان مافروخی عبارت ذیل هست : و استعمل بعضی الاصفهانیین المدعوکان ؟ ابو مضر الرومی باباً مصرعاً یکلف فیه اعمالا عجیبة و فراسب فیه مقدار الف دینار سوی نفقة الطاف ( الطاق ؟ ) و المنارتین المبنیتین علی الفیلفائین علق فی الممر المنفتح من الجامع الی رأس السوق المعروفة بسوق الصباغین. ( محاسن اصفهان مافروخی ص 85 ) . || مرضی است که پای آدمی ورم میکند و بزرگ میشود و آنرا بعربی داءالفیل خوانند. ( برهان ). || حقه ادویه. ( غیاث ).