چو خرطومهاشان بر آتش گرفت
بماندند از آن پیلبانان شگفت.
فردوسی.
از افسر سر پیلبان پرنگارز گوش اندر آویخته گوشوار.
فردوسی.
سر پیلبانان به رنگ و نگارهمه پاک با افسر و گوشوار.
فردوسی.
از افسر سر پیلبان پر نگارهمه پاک با طوق و با گوشوار.
فردوسی.
همان افسر پیلبانان به زرهمان طوق زرین وزرین کمر.
فردوسی.
پیلبان را روزی اندر خدمت پیلان بودبندگان را روزی اندر خدمت شاه زمین.
منوچهری.
از ابرپیل سازم و از باد پیلبان وز بانگ رعد آینه پیل بی شمار.
منوچهری.
چون سلطان محمود گذشته شد و پیلبان از پشت پیل دور شد... ( تاریخ بیهقی ). سخت تنگدل شد و پیلبانان را ملامت کرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 579 ). امیر به ترکی مرا گفت زه کمان جدا کن و بر پیل رو و از آنجا بر درخت و پیلبان را به زه کمان بیاویز. ( تاریخ بیهقی ص 458 ). و دو پیلبان و دو پیل نامزد شدند. ( تاریخ بیهقی ص 491 ). فرمود تا پیل بداشتند و پیلبان از گردن پیل فرود آمد. ( تاریخ بیهقی ص 162 ). و مقدم پیلبانان مردی بود چون حاجب بوالنصر و پسران قراخان و همه پیلبانان زیر فرمان وی. ( تاریخ بیهقی ص 385 ).سپه دید گیتی همه پیش چشم
برآشفت با پیلبانان بخشم.
اسدی.
همه پیلبانان از آن گفتگوی بزنهار مهراج دادند روی.
اسدی.
پدرت آن کزو نازش و نام تست بسالی مرا پیلبان بد نخست.
اسدی.
ز یاقوت مر پیلبان را کمرززر افسر و گوشوار از گهر.
اسدی.
بزیر اندرش ژنده پیلی چو عاج همه پیلبانانش با طوق و تاج.
اسدی.
همه پیلبانان بزرین کمرز دُر تاجشان ، گوشوار از گهر.
اسدی.
بر سر هر پیل مست نشسته یک پیلبان.مسعودسعد.
گمرهم تا بر سر بیت الحرام آبدست پیلبان خواهم فشاند.
خاقانی.
ابر چو پیل هندوان آمد وباد پیلبان دیمه روس طبع را کشته به پای زندگی.بیشتر بخوانید ...