گورجست و گاوپشت و کرگ ساق و گرگ روی
تیزگوش و رنگ چشم و شیردست و پیل پای.
منوچهری.
بسی حربه ها زد بر آن پیل پای بسی نیز قاروره جان گزای.
نظامی.
|| گرز. پیل پا. نوعی حربه که زنگیان دارند : || نوعی قدح شراب. پیل پا.ز راجه منم پیل پولاد خای
که بر پشت پیلان کشم پیلپای.
نظامی.
، پیلپای. ( اِخ ) بیدپای. از حکمای هند. آنکه کتاب کلیله و دمنه را تألیف وی گمان برند، رجوع به بیدپای شود. ( از احوال و اشعار رودکی ج 2 ص 587 و ج 3 ص 882 ).