پیل راندن ؛ سوق دادن پیل. سیر دادن آن :
براندند از آن راه [ راه کلات ] پیلان و کوس
بفرمان و رای سپهدار طوس.
فردوسی.
حاجب بزرگ را گفت : فرموده بودیم تا پیلان را برانند و بکابل آرند تا عرض کرده کدام وقت رسند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 283 ) .
براندند از آن راه [ راه کلات ] پیلان و کوس
بفرمان و رای سپهدار طوس.
فردوسی.
حاجب بزرگ را گفت : فرموده بودیم تا پیلان را برانند و بکابل آرند تا عرض کرده کدام وقت رسند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 283 ) .