پیغال

لغت نامه دهخدا

پیغال. ( اِ مرکب ) ( از پیغ، بمعنی چیزی نوک تیز + َال ، ادات نسبت ) نیزه. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) ( اوبهی ). رمح :
دریغ آن سر و برز و آن یال او
هم آن تیر و آن تیغ و پیغال او.
( از فرهنگ اسدی ).

پیغال. ( اِخ ) ترکی شده ٔپیگال مجسمه ساز فرانسوی. تولد پاریس سال 1714 و وفات 1785 م. ( قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به پیگال شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) نیزه رمح : دریغ آن سرو برز و آن یال او هم آن تیر و آن تیغ و پیغال او. ( فر . اسدی لغ. )
مجسمه ساز فرانسوی

فرهنگ معین

(پِ ) (اِ. ) نیزة کوتاه ، پیکان .

فرهنگ عمید

۱. نیزه.
۲. نیزۀ کوتاه.
۳. پیکان، سنان: دریغ آن سر و برز و آن یال او / هم آن تیر و آن تیغ و پیغال او (اسدی: لغت نامه: پیغال ).

پیشنهاد کاربران

بپرس