پیغاره

لغت نامه دهخدا

پیغاره. [ رَ / رِ ] ( اِ ) طعنه و سرزنش و بهتان. ( برهان ). ملامت. ( صحاح الفرس ) :
سه چیزت بباید کزو چاره نیست
وزآن نیز بر سرت پیغاره نیست.
فردوسی.
بدو گفت شاه ای بد بدکنش
سزاوار پیغاره و سرزنش.
فردوسی.
پیغاره زنی که بد چرا کردی
گر بد کردم بجای خود بد کردم.
بدیعی.
چند پیغاره که در بیغوله غاری شدم
ای پی غولان گرفته دوری از صحرای من.
خاقانی.
رجوع به بیغاره شود.
- پیغاره جوی ؛ ملامت جوی.

فرهنگ فارسی

سرزنش وطعنه، ملامت
( اسم ) طعنه سرزنش ملامت : سه چیزت بباید کزو چاره نیست و زان نیز بر سرت پیغاره نیست ... ( شا. لغ. )

فرهنگ معین

(پِ رِ ) (اِ. ) سرزنش ، ملامت .

فرهنگ عمید

طعنه، سرزنش، ملامت: سه چیزت بباید کزاو چاره نیست / وز آن نیز بر سرت پیغاره نیست (فردوسی: ۴/۴ ).

پیشنهاد کاربران

پیغاره:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " پیغاره" می نویسد : ( ( پیغاره به معنی سرزنش و نکوهش است و اژه ای کهن و ویژگی سبکی. ریخت نوتر آن پیاره می توانست بود. این واژه، در اوستایی، پَئیتی گر بوده است. به معنی آواز دادن، پاسخ گفتن، فردوسی سومین گروه را نیک ستوده است و آنان را آزادگانی دانسته است که از دسترنج خویش و در سایه ی کار و تلاش، روزگار می گذرانند و نیازشان به هیچ کس نیست و چون به خوان می نشینند، سرزنش نمی شنوند و از این روی ، خورش در کامشان نوشین و دلپذیر است. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( ز فرمانْ تن آزاده و خورده نوش
وز آواز پیغاره آسوده گوش. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 267. )

سرزنشگَر_ملامتگر

بپرس