تک از باد صبا پیشی گرفته
بجنبش با فلک خویشی گرفته.
نظامی.
شتر پیشی گرفت از من به رفتارکه بر من بیش ازو بار گرانست.
سعدی.
صبا سرعتی رعد بانگ ادهمی که بر برق پیشی گرفتی همی.
سعدی.
مردمان بصره سبقت و پیشی گرفتند براهل کوفه. ( ترجمه تاریخ قم ص 301 ). || تفوق پیدا کردن. ممازقة؛ پیشی گرفتن در دویدن. ملاهسة؛ پیشی گرفتن و انبوهی کردن بر آن. سباق و مسابقة؛ با کسی پیشی گرفتن در دویدن یا در تاختن و نبرد کردن. تسابق ؛ استباق ؛ بریکدیگر پیشی گرفتن. اغتماط؛ بعمد پیشی گرفتن. در دویدن. بایص ؛ پیشی گیرنده. عزهل ، عزهول ؛ پیشی گیرنده شتاب رو. سرعان الناس ؛ پیشی گیرندگان. ملوس ؛ پیشی گیرنده به هر راه که باشد. متمرد؛ پیشی گیرنده. فارط؛ پیشی گیرنده. مسالفة؛ پیشی گرفتن شتر. ( منتهی الارب ).