بدانش مر این پیشکار تنت را
رها کن ازین پیشکاری و خواری.
ناصرخسرو.
ز جهل تو اکنون همی جان داناکند پیشکار ترا پیشکاری.
ناصرخسرو.
به پیشکاری مهرش همه تنم کمرست بسان بند دواتی که پیش دیده اوست.
خاقانی.
|| منصب و شغل پیشکار. نائبی. مباشری. || مقام پیشکار یعنی ریاست دارائی شهرهای درجه اول یا مرکز استان های کشور. || عمل مقدماتی تنقیه و لاروبی قنات. || در اصطلاح کفشدوزان ، کشیدن رویه و دوختن رویه کفشی را. ( از فرهنگ نظام ).