پیشنهادِ واژه به روشِ گام به گام:
گامِ 1:
ما در زبانِ پارسی پیشوندهایی داریم که عملگری برای " انعکاس" هستند، برایِ نمونه:
بَر، وا، باز، پَژ، واژ، باژ و. . . .
نمونه:
بَر در " بَرگردان"
... [مشاهده متن کامل]
وا در "وارو"
باز در " بازتاب"
پَژ در " پژواک و پژمردن"
واژ/پاژ/باژ در " پاژگون، باژگون، واژگون"
یا . . . .
گامِ 2:
از میانِ پیشوندهایِ نامبرده در نکته 1، تنها پیشوندهایِ " پَژ، پاژ، واژ، باژ" ویژه یِ عملگرهایِ بازتابی/انعکاسی هستند ؛ پس ما آنها را بکار می گیریم ؛ چراکه ما پذیرایِ افزایشِ پیشوندها در راستایِ کارکردهایِ جداگانه هستیم.
نکته 1: پیشوندهایی همچون " بَر، باز و. . . " کارکردهایِ دیگری نیز دارند، پس ما از آنها درمی گذریم.
نکته 2: ما در اینجا با ریشه یِ پیشوندها سر و کار نداریم و نباید هم داشته باشیم؛ برخی پیشوندها که دارایِ ریختِ آواییِ جداگانه ای هستند، شاید از یک ریشه باشند ولی در گذرِ زمان کارکردِ ویژه یِ خود را پیدا کرده اند و این فرآیند به ما در زایِشِ واژگان یاری می رساند.
گامِ 3:
ما باید همه یِ پیشوندهایی که یک کارکرد را بازنمایی می کنند، به یک ریخت درآوریم، تا افزون بر کاهشِ افسارگسیختگیِ زبانی، بیگانگان نیز هنگامِ آموزش به زبانِ پارسی اندریافتِ ساده تر و روالمَندتری داشته باشند. پس ما پیشوندِ " پژ، پاژ، باژ، واژ" را به یک ریخت درمی آوریم؛ چراکه همه یِ آنها به یک کارکرد بازمی گردند و از میانِ آنها، آنی یا آنهایی را برمی گزینیم که در "واژگانِ" ناهمسانِ بیشتری بکار می روند و چنانچه دارایِ شمارِ یکسانی از واژگانِ ناهمسان باشند، آنی یا آنهایی را برمی گزینیم که در "کارواژه"هایِ بیشتری به عنوانِ پیشوند بکار می روند وسرانجام چنانچه از این نظر هم شمارِ برابری داشتند، آنی را برمی گزینیم که دارایِ "نوایِ خوش ساخت تری" باشد. از آنجایی که پیشوندِ " پَژ" را در واژگانِ " پژواک، پژمردن و. . . " داریم، پس، از میانِ آنها پیشوندِ " پَژ" را برمی گزینیم. ( نیاز به یادآوری است واژه " واک" ریختِ اوستاییِ کارواژه یِ " واختن" است، از همین رو ما می توانیم کارواژه یِ " پَژواختن" با بُن کنونیِ " پَژواز" را بکار بگیریم.
گامِ 4:
اکنون که پیشوندِ " پژ" برگزیده شد، آیا این پیشوند باید دارایِ ویژگیِ جدایی پذیری یا ناپذیری باشد؟
همگان می دانیم که تاکنون پیشوندِ " پَژ" پیشوندِ جدایی ناپذیر بوده است؛چنانکه می گوییم:
می پَژمُرَد / بپَژمُرد /. . . .
به دیده دریافته شده است که پیشوندهایِ جدایی پذیر به ویژه سه آوایی به بالا، بازخوردِ بهتری در میان مُردم دارند و مردم کارکردِ پیشوندهایِ جدایی پذیر را به درستی درمی یابند ( نمونه: پیشوندِ " بَر" ) . هر چند که گفته ها در این زمینه بسیار است، برای اینکه از جُستارِ خود دور نشویم، دیدگاهم را در پیوند با جدایی پذیری/ناپذیریِ پیشوندِ " پَژ" بازمی گویم که جدایی پذیر باشد، بهتر است.
گامِ 5:
اکنون چه واژگانی را می توانیم از این پیشوند بیرون بکشیم:
برای نمونه:
1 - " پَژداختن" با بُن کنونیِ " پَژداز" به چمِ " معکوس کردن"
( داختن را در " پَرداختن" داریم که " دا" در " داختن" با "do" ( زبانهایِ رُمنیک ) و " tun" ( زبانِ آلمانی ) همریشه است و در اینجا به چمِ " کَردن، انجام دادن" می باشد.
2 - "پَژواختن" با بُن کنونیِ " پَژواز" به چمِ " انعکاس دادنِ صدا".
3 - " پژ نِشاندن/پَژ نِشیدن ( پَژ نشستَن ) با بُن کنونیِ " پَژنِشان/ پَژنِشین" به چمِ " به طور معکوس قرار دادن/ قرار گرفتن"
4 - " پَژتاباندن/پژتابیدن" با بُن کنونیِ " پَژتابان/پَژتاب" به چمِ " انعکاس دادن/یافتنِ نور"
( برای نمونه " پَژتابی یا پَژتابِش" به چمِ " انعکاسِ نور" می شود. )
5 - " پَژماره" به چمِ " عددِ معکوس" از کارواژه یِ " پَژماردن" به چمِ " معکوس کردنِ شمارگان" برگرفته شده است.
6 - " پژگذاشتن" به چمِ " برعکس گذاشتن"
.
.
.
ما می توانیم واژگانِ بسیارِ دیگری همچون " پژنهادن، پژساختن و. . . " را نیز بکار آوریم.
در دانشهایی همچون ریاضی هنگامیکه با "تابع معکوس" سر و کار داریم، می توانیم از این پیشوند به همراه کارواژه ای درخور بهره ببریم .
نکته پایانی 3:
شاید شما با دیدگاهِ من در پیوند با گُزینِشِ پیشوندِ " پَژ" ، ناهمسو باشید ولی شما نباید در برابرِ شیوه یِ ساختِ واژگان، چنانکه در بالا آمد، با من به ستیز برآیید؛ چرا که من واژگانی را بدین شیوه می توانم پیش نَهَم که در زبانِ ناسره یا در دیگر زبانها، به شمارِ واژگانِ بیشتری نیاز هست تا خواسته یِ سخن برآورده شود. این روش سراسر خردورزانه است و همین روند را می توانید با پیشوندهایِ دیگر نیز انجام دهید.
گامِ 1:
ما در زبانِ پارسی پیشوندهایی داریم که عملگری برای " انعکاس" هستند، برایِ نمونه:
بَر، وا، باز، پَژ، واژ، باژ و. . . .
نمونه:
بَر در " بَرگردان"
... [مشاهده متن کامل]
وا در "وارو"
باز در " بازتاب"
پَژ در " پژواک و پژمردن"
واژ/پاژ/باژ در " پاژگون، باژگون، واژگون"
یا . . . .
گامِ 2:
از میانِ پیشوندهایِ نامبرده در نکته 1، تنها پیشوندهایِ " پَژ، پاژ، واژ، باژ" ویژه یِ عملگرهایِ بازتابی/انعکاسی هستند ؛ پس ما آنها را بکار می گیریم ؛ چراکه ما پذیرایِ افزایشِ پیشوندها در راستایِ کارکردهایِ جداگانه هستیم.
نکته 1: پیشوندهایی همچون " بَر، باز و. . . " کارکردهایِ دیگری نیز دارند، پس ما از آنها درمی گذریم.
نکته 2: ما در اینجا با ریشه یِ پیشوندها سر و کار نداریم و نباید هم داشته باشیم؛ برخی پیشوندها که دارایِ ریختِ آواییِ جداگانه ای هستند، شاید از یک ریشه باشند ولی در گذرِ زمان کارکردِ ویژه یِ خود را پیدا کرده اند و این فرآیند به ما در زایِشِ واژگان یاری می رساند.
گامِ 3:
ما باید همه یِ پیشوندهایی که یک کارکرد را بازنمایی می کنند، به یک ریخت درآوریم، تا افزون بر کاهشِ افسارگسیختگیِ زبانی، بیگانگان نیز هنگامِ آموزش به زبانِ پارسی اندریافتِ ساده تر و روالمَندتری داشته باشند. پس ما پیشوندِ " پژ، پاژ، باژ، واژ" را به یک ریخت درمی آوریم؛ چراکه همه یِ آنها به یک کارکرد بازمی گردند و از میانِ آنها، آنی یا آنهایی را برمی گزینیم که در "واژگانِ" ناهمسانِ بیشتری بکار می روند و چنانچه دارایِ شمارِ یکسانی از واژگانِ ناهمسان باشند، آنی یا آنهایی را برمی گزینیم که در "کارواژه"هایِ بیشتری به عنوانِ پیشوند بکار می روند وسرانجام چنانچه از این نظر هم شمارِ برابری داشتند، آنی را برمی گزینیم که دارایِ "نوایِ خوش ساخت تری" باشد. از آنجایی که پیشوندِ " پَژ" را در واژگانِ " پژواک، پژمردن و. . . " داریم، پس، از میانِ آنها پیشوندِ " پَژ" را برمی گزینیم. ( نیاز به یادآوری است واژه " واک" ریختِ اوستاییِ کارواژه یِ " واختن" است، از همین رو ما می توانیم کارواژه یِ " پَژواختن" با بُن کنونیِ " پَژواز" را بکار بگیریم.
گامِ 4:
اکنون که پیشوندِ " پژ" برگزیده شد، آیا این پیشوند باید دارایِ ویژگیِ جدایی پذیری یا ناپذیری باشد؟
همگان می دانیم که تاکنون پیشوندِ " پَژ" پیشوندِ جدایی ناپذیر بوده است؛چنانکه می گوییم:
می پَژمُرَد / بپَژمُرد /. . . .
به دیده دریافته شده است که پیشوندهایِ جدایی پذیر به ویژه سه آوایی به بالا، بازخوردِ بهتری در میان مُردم دارند و مردم کارکردِ پیشوندهایِ جدایی پذیر را به درستی درمی یابند ( نمونه: پیشوندِ " بَر" ) . هر چند که گفته ها در این زمینه بسیار است، برای اینکه از جُستارِ خود دور نشویم، دیدگاهم را در پیوند با جدایی پذیری/ناپذیریِ پیشوندِ " پَژ" بازمی گویم که جدایی پذیر باشد، بهتر است.
گامِ 5:
اکنون چه واژگانی را می توانیم از این پیشوند بیرون بکشیم:
برای نمونه:
1 - " پَژداختن" با بُن کنونیِ " پَژداز" به چمِ " معکوس کردن"
( داختن را در " پَرداختن" داریم که " دا" در " داختن" با "do" ( زبانهایِ رُمنیک ) و " tun" ( زبانِ آلمانی ) همریشه است و در اینجا به چمِ " کَردن، انجام دادن" می باشد.
2 - "پَژواختن" با بُن کنونیِ " پَژواز" به چمِ " انعکاس دادنِ صدا".
3 - " پژ نِشاندن/پَژ نِشیدن ( پَژ نشستَن ) با بُن کنونیِ " پَژنِشان/ پَژنِشین" به چمِ " به طور معکوس قرار دادن/ قرار گرفتن"
4 - " پَژتاباندن/پژتابیدن" با بُن کنونیِ " پَژتابان/پَژتاب" به چمِ " انعکاس دادن/یافتنِ نور"
( برای نمونه " پَژتابی یا پَژتابِش" به چمِ " انعکاسِ نور" می شود. )
5 - " پَژماره" به چمِ " عددِ معکوس" از کارواژه یِ " پَژماردن" به چمِ " معکوس کردنِ شمارگان" برگرفته شده است.
6 - " پژگذاشتن" به چمِ " برعکس گذاشتن"
.
.
.
ما می توانیم واژگانِ بسیارِ دیگری همچون " پژنهادن، پژساختن و. . . " را نیز بکار آوریم.
در دانشهایی همچون ریاضی هنگامیکه با "تابع معکوس" سر و کار داریم، می توانیم از این پیشوند به همراه کارواژه ای درخور بهره ببریم .
نکته پایانی 3:
شاید شما با دیدگاهِ من در پیوند با گُزینِشِ پیشوندِ " پَژ" ، ناهمسو باشید ولی شما نباید در برابرِ شیوه یِ ساختِ واژگان، چنانکه در بالا آمد، با من به ستیز برآیید؛ چرا که من واژگانی را بدین شیوه می توانم پیش نَهَم که در زبانِ ناسره یا در دیگر زبانها، به شمارِ واژگانِ بیشتری نیاز هست تا خواسته یِ سخن برآورده شود. این روش سراسر خردورزانه است و همین روند را می توانید با پیشوندهایِ دیگر نیز انجام دهید.
" اَد" در زبانِ پارتی به چمِ " با" بوده است؛ چنانکه واژه یِ " اَدهَم" به چمِ " با همدیگر، باهم" بوده است. " اَد" در بلخی با دگرگونیِ آواییِ " د/ل"، " اَل" شده است؛ چنانکه در واژه یِ " الفنجیدن" نیز دیده می شود.
... [مشاهده متن کامل]
پس افزون بر " مَت" در اوستایی که با واژه یِ " mit" در زبانِ آلمانی همریشه می باشد، می توان از " اَد/ اَل" به عنوانِ عملگرِ پیشوندیِ " با" بهره گرفت.
برای نمونه ما در دانشِ حساب همواره چیزی را " با" چیزی جمع می کنیم، از همین رو می توانیم از پیشوندهایِ " مَت" یا " اَد/اَل" در زبانِ پارسی به عنوانِ عملگرِ پیشوندیِ "با" بهره ببریم. در زبانِ آلمانی پیشوندِ " mit: میت" و در زبانهای اروپایی " ad: اَد" چنین ویژگی را دارند.
در زبانِ پارسی پیشوندِ " هم" جورِ عملگرِ پیشوندیِ " با " را نیز می کِشَد.
نمونه: x "با" y همراه شد. x دیدگاهش را "با" دیگران همرسانی کرد.
پس شایسته است که ما یکی از دو پیشوندِ " مَت" و " اَد/اَل" را در این نقش با کارواژه ها همراه سازیم و نوواژگانی را پدید آوریم. " مَت" به عنوانِ یک پیشوندِ جدایی پذیر میتواند بکارگرفته شود؛ در زبانِ آلمانی "mit" پیشوندِ جدایی پذیر است بمانندِ " mitgeteilt " از کارواژه یِ " mit. teilen".
درباره یِ جدایی پذیری یا ناپذیریِ " اَد/اَل" دیدگاهی ندارم ولی به دیده دریافته شده است که پیشوندهایِ جدایی پذیر بازخوردِ بهتری درمیان مردم دارند.
( نویسنده می داند که تاکنون پیشوندِ " اَل" در " الفنجیدن" جدایی ناپذیر بوده است؛ چنانکه می گوییم " می اَلفنجم" و نمی گوییم " اَل می فَنجم". )
پَسگَشت:
رویبرگِ 210 از نبیگِ " زبانهایِ ایرانی" ( گرنوت ویندفُر )
THE IRANIAN LANGUAGES" Edited by Gernot Windfuhr ( 3. 1. 5 ) "
... [مشاهده متن کامل]
پس افزون بر " مَت" در اوستایی که با واژه یِ " mit" در زبانِ آلمانی همریشه می باشد، می توان از " اَد/ اَل" به عنوانِ عملگرِ پیشوندیِ " با" بهره گرفت.
برای نمونه ما در دانشِ حساب همواره چیزی را " با" چیزی جمع می کنیم، از همین رو می توانیم از پیشوندهایِ " مَت" یا " اَد/اَل" در زبانِ پارسی به عنوانِ عملگرِ پیشوندیِ "با" بهره ببریم. در زبانِ آلمانی پیشوندِ " mit: میت" و در زبانهای اروپایی " ad: اَد" چنین ویژگی را دارند.
در زبانِ پارسی پیشوندِ " هم" جورِ عملگرِ پیشوندیِ " با " را نیز می کِشَد.
نمونه: x "با" y همراه شد. x دیدگاهش را "با" دیگران همرسانی کرد.
پس شایسته است که ما یکی از دو پیشوندِ " مَت" و " اَد/اَل" را در این نقش با کارواژه ها همراه سازیم و نوواژگانی را پدید آوریم. " مَت" به عنوانِ یک پیشوندِ جدایی پذیر میتواند بکارگرفته شود؛ در زبانِ آلمانی "mit" پیشوندِ جدایی پذیر است بمانندِ " mitgeteilt " از کارواژه یِ " mit. teilen".
درباره یِ جدایی پذیری یا ناپذیریِ " اَد/اَل" دیدگاهی ندارم ولی به دیده دریافته شده است که پیشوندهایِ جدایی پذیر بازخوردِ بهتری درمیان مردم دارند.
( نویسنده می داند که تاکنون پیشوندِ " اَل" در " الفنجیدن" جدایی ناپذیر بوده است؛ چنانکه می گوییم " می اَلفنجم" و نمی گوییم " اَل می فَنجم". )
پَسگَشت:
رویبرگِ 210 از نبیگِ " زبانهایِ ایرانی" ( گرنوت ویندفُر )
واژه یِ " اَندَر" در زبانِ پارسی برآمده از واژگانِ " اَندَر، اَندَرک، اَندَرَگ" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی است.
" اَندر" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی به چمهایِ زیر بوده است:
1 - دَر، درون، داخل
... [مشاهده متن کامل]
2 - میان، در میان، مابین
3 - به سویِ، به طرفِ
4 - درباره یِ، درموردِ، در رابطه با، مربوطه
در واژگانِ زیر از زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی داریم:
اَندرَگ = در، میان، درمیان
اَندر اَبایید = بایسته ( =ضروری ) است.
اَندر آمدن = درون شدن، وارد شدن، داخل شدن
اَندر آوُردن =به وجود آوردن ( باعث و سبب شدن ) ، فرآوردَن، ایجاد کردن
اَندر بودن = مشمول بودن در ، درون و داخلِ چیزی بودن
اَندر شدن = درون شدن، وارد شدن، درآمدنِ ( خورشید )
اَندر ویدَردن = پیش افتادن، پیشی جُستن
اگر بخواهیم " اَندر ویدَردن" را به پارسیِ کُنونی برگردانیم، " اَندر گُذَشتن" را خواهیم داشت.
همچنین در زبانِ پارسیِ میانه واژه یِ " اَندروای: andarwāy" به چمِ " اتمسفر، هوا، جَو" بوده است که به " اَندر" در بالا پرداخته شد و "وای: wāy" نیز در آن، ریشه یِ واژه یِ " هوا" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی بوده است.
نکته 1:
فتادِ ( =موردِ ) 1 در بالا یعنی "دَر، درون، داخل" برابرِ " inerhalb، innen، in " در زبانِ آلمانی است .
نکته 2 :
فتادِ 2 در بالا یعنی " میان، در میان، مابین" برابر با
" im Kreis von، unter، dazwischen، zwischen " در زبانِ آلمانی و
" among، between" در زبانِ انگلیسی است.
نکته 3:
گاهی ما واژه یِ " اَندر" را به چمِ " در رابطه با، در پیوند با" بکار می بریم؛ برای نمونه هنگامیکه کسی می گوید : اَندر احوالاتِ . . . ، اَندر حکایتهایِ . . . " در اینجا به چمِ " احوالاتِ مربوطه، حکایتهایِ مربوطه، در رابطه با این احوالات یا این حکایتها" است که به فتادِ 4 در بالا نشانِش دارد و برابر با " concerning" در زبانِ انگلیسی می باشد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
" اَندر" در زبانهایِ اوستاییِ کهن و جوان، پارسیِ باستان:
در زبانهایِ باستانیِ اوستاییِ کهن و جوان واژه یِ" اَنتَرِ:antarə" و در پارسیِ باستان واژه یِ " اَنتَر:antar" به چمهایِ" در، درون، داخل، در داخل، میان، در میان" بوده است.
نکته بسیار ارزشمندِ 4:
در زبانهایِ باستانیِ ایرانی " اَنتَر ( اَندَر ) " هم از نگرگاهِ "مکانی" ، هم از نگرگاهِ " نامکانی" و هم از نگرگاهِ " زمانی"بکارگیری می شده است. پَس در زبانِ پارسیِ کُنونی هم چنین میتوان کرد.
آ ) نمونه هایی از نگرگاهِ " مکانی": ( در پاسخ به پرسشِ " کجا" و " به کجا" بکار می آید. )
. . . "در ( میانِ ) " این سرزمینها ( Bh. 1. 8 ) ( سنگنبشته بیستون )
. . . "میانِ" آسمان و زمین ( یَشت اوستا : Yt. 68. 15 و. . . )
نمونه هایِ دیگرِ نقشِ " مکانی" در یَشت اوستا ( Yt. 10. 8، Yt. 15. 49، Yt. 14. 47 ) ، وَندیداد ( V. 1. 7 ) ، ( V. 15. 17 ) ، ( V. 18. 70 ) ، یَسن اوستا ( Y. 68. 15 ) ، سنگنبشته بیستون ( Bh. 2. 13 ) و. . . آمده است.
ب ) از نگرگاهِ " نامکانی":
در سنگنبشته بیستون ( Bh. 4. 3 ) آمده است:
من این 9 پادشاه را "در" این نبردها گرفتم ( =دستگیر کردم ) .
پ ) از نگرگاهِ " زمانی": ( در پاسخ به پرسشِ " چه زمانی، کِی" )
در نیرَنگَستان ( N. 103 ) آمده است:
چه زمانی ( کِی ) قرار است که هیزم آورده شود؟ "میانِ" نیایشِ اَهو ( Ahu ) و اَیریَمَن ( Airyaman ) .
همچنین در نیرَنگَستان ( N. 68 ) آمده است:
در روشناییِ روز ، نَه "در" تاریکی.
نکته 5:
" اَنتَر ( اَندر ) " به عنوانِ پیشوندِ کارواژه ( Praeverb ) در پشتِ کارواژه هایِ اوستایی همچون ( اَی:ay، کَر: kar، مرَو:mrav، وا : vā و . . . ) نیز بکارگیری می شده است. برای نمونه در یشتِ اوستا ( Yt. 5. 90 و Yt. 17. 10 ) و وندیدادِ اوستا ( V. 5. 19 و V. 9. 33 ) .
نکته 6 :
برابرواژه یِ " اَندَر" در زبانِ پارسی و " اَنتَر" در زبانهایِ باستانیِ ایرانی، " inter " در زبانِ اروپایی است.
inter در واژگانی همچون " interaction" و " interchange " بازنمایی کننده یِ " برهمکنشهایی "میانِ" دو یا چند چیز/کس می باشد"؛ برای نمونه به فرآیندِ کنش و واکنش، " اندرکنش یا برهمکنش: interaction" می گویند و به فرآیند داد و ستد ( =مبادله ) ، "interchange" گویند.
از همین رو در همه یِ اندرکنشها همچون " زد و خورد" ، " داد و ستد" ، " بگیر و ببند" ، " رفت و آمد" و . . . می توان از پیشوندِ "" اَندر" به همراهِ یک واژه یِ درخور" بهره گرفت. در زبانِ پارسی کارواژه هایِ همپارچه ( =مرکب ) ای داریم که فعلِ "همکرد" در آنها با واژگانی همچون " به میان، درمیان" همراه می شوند و ما به آسانی می توانیم به جایِ " به میان، در میان" در آنها از پیشوندِ " اَندَر" بهره بگیریم.
بمانندِ ( به میان گذاشتن، در میان گذاشتن = اَندر گذاشتن ) .
نمونه یِ بالا بخودیِ خود نشان می دهد که واژه یِ " میان" در زبانِ پارسیِ کُنونی آخشیجگونه تر ( =بسیط تر ) از واژه یِ " اَندر" می باشد.
نکته 7:
در زبانِ پارسیِ کُنونی می توان به جایِ پیشوندِ کارواژه یِ "unter" در زبانِ آلمانی و " inter" در زبانهایِ اروپایی از پیشوندِ " اَندَر" بهره گرفت.
فراموش نکنید که در برخی کارواژه هایِ زبانِ آلمانی " unter" به چمِ " زیر" در زبانِ پارسی است و از همین رو باید به چمِ واژه درنگریسته شود.
پَسگشتها:
1 - رویبرگِ 9 از نِبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی )
2 - ستونهایِ 131 و 132 از نِبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ باستان" نوشته یِ کریستین بارتولومه
" اَندر" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی به چمهایِ زیر بوده است:
1 - دَر، درون، داخل
... [مشاهده متن کامل]
2 - میان، در میان، مابین
3 - به سویِ، به طرفِ
4 - درباره یِ، درموردِ، در رابطه با، مربوطه
در واژگانِ زیر از زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی داریم:
اَندرَگ = در، میان، درمیان
اَندر اَبایید = بایسته ( =ضروری ) است.
اَندر آمدن = درون شدن، وارد شدن، داخل شدن
اَندر آوُردن =به وجود آوردن ( باعث و سبب شدن ) ، فرآوردَن، ایجاد کردن
اَندر بودن = مشمول بودن در ، درون و داخلِ چیزی بودن
اَندر شدن = درون شدن، وارد شدن، درآمدنِ ( خورشید )
اَندر ویدَردن = پیش افتادن، پیشی جُستن
اگر بخواهیم " اَندر ویدَردن" را به پارسیِ کُنونی برگردانیم، " اَندر گُذَشتن" را خواهیم داشت.
همچنین در زبانِ پارسیِ میانه واژه یِ " اَندروای: andarwāy" به چمِ " اتمسفر، هوا، جَو" بوده است که به " اَندر" در بالا پرداخته شد و "وای: wāy" نیز در آن، ریشه یِ واژه یِ " هوا" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی بوده است.
نکته 1:
فتادِ ( =موردِ ) 1 در بالا یعنی "دَر، درون، داخل" برابرِ " inerhalb، innen، in " در زبانِ آلمانی است .
نکته 2 :
فتادِ 2 در بالا یعنی " میان، در میان، مابین" برابر با
" im Kreis von، unter، dazwischen، zwischen " در زبانِ آلمانی و
" among، between" در زبانِ انگلیسی است.
نکته 3:
گاهی ما واژه یِ " اَندر" را به چمِ " در رابطه با، در پیوند با" بکار می بریم؛ برای نمونه هنگامیکه کسی می گوید : اَندر احوالاتِ . . . ، اَندر حکایتهایِ . . . " در اینجا به چمِ " احوالاتِ مربوطه، حکایتهایِ مربوطه، در رابطه با این احوالات یا این حکایتها" است که به فتادِ 4 در بالا نشانِش دارد و برابر با " concerning" در زبانِ انگلیسی می باشد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
" اَندر" در زبانهایِ اوستاییِ کهن و جوان، پارسیِ باستان:
در زبانهایِ باستانیِ اوستاییِ کهن و جوان واژه یِ" اَنتَرِ:antarə" و در پارسیِ باستان واژه یِ " اَنتَر:antar" به چمهایِ" در، درون، داخل، در داخل، میان، در میان" بوده است.
نکته بسیار ارزشمندِ 4:
در زبانهایِ باستانیِ ایرانی " اَنتَر ( اَندَر ) " هم از نگرگاهِ "مکانی" ، هم از نگرگاهِ " نامکانی" و هم از نگرگاهِ " زمانی"بکارگیری می شده است. پَس در زبانِ پارسیِ کُنونی هم چنین میتوان کرد.
آ ) نمونه هایی از نگرگاهِ " مکانی": ( در پاسخ به پرسشِ " کجا" و " به کجا" بکار می آید. )
. . . "در ( میانِ ) " این سرزمینها ( Bh. 1. 8 ) ( سنگنبشته بیستون )
. . . "میانِ" آسمان و زمین ( یَشت اوستا : Yt. 68. 15 و. . . )
نمونه هایِ دیگرِ نقشِ " مکانی" در یَشت اوستا ( Yt. 10. 8، Yt. 15. 49، Yt. 14. 47 ) ، وَندیداد ( V. 1. 7 ) ، ( V. 15. 17 ) ، ( V. 18. 70 ) ، یَسن اوستا ( Y. 68. 15 ) ، سنگنبشته بیستون ( Bh. 2. 13 ) و. . . آمده است.
ب ) از نگرگاهِ " نامکانی":
در سنگنبشته بیستون ( Bh. 4. 3 ) آمده است:
من این 9 پادشاه را "در" این نبردها گرفتم ( =دستگیر کردم ) .
پ ) از نگرگاهِ " زمانی": ( در پاسخ به پرسشِ " چه زمانی، کِی" )
در نیرَنگَستان ( N. 103 ) آمده است:
چه زمانی ( کِی ) قرار است که هیزم آورده شود؟ "میانِ" نیایشِ اَهو ( Ahu ) و اَیریَمَن ( Airyaman ) .
همچنین در نیرَنگَستان ( N. 68 ) آمده است:
در روشناییِ روز ، نَه "در" تاریکی.
نکته 5:
" اَنتَر ( اَندر ) " به عنوانِ پیشوندِ کارواژه ( Praeverb ) در پشتِ کارواژه هایِ اوستایی همچون ( اَی:ay، کَر: kar، مرَو:mrav، وا : vā و . . . ) نیز بکارگیری می شده است. برای نمونه در یشتِ اوستا ( Yt. 5. 90 و Yt. 17. 10 ) و وندیدادِ اوستا ( V. 5. 19 و V. 9. 33 ) .
نکته 6 :
برابرواژه یِ " اَندَر" در زبانِ پارسی و " اَنتَر" در زبانهایِ باستانیِ ایرانی، " inter " در زبانِ اروپایی است.
inter در واژگانی همچون " interaction" و " interchange " بازنمایی کننده یِ " برهمکنشهایی "میانِ" دو یا چند چیز/کس می باشد"؛ برای نمونه به فرآیندِ کنش و واکنش، " اندرکنش یا برهمکنش: interaction" می گویند و به فرآیند داد و ستد ( =مبادله ) ، "interchange" گویند.
از همین رو در همه یِ اندرکنشها همچون " زد و خورد" ، " داد و ستد" ، " بگیر و ببند" ، " رفت و آمد" و . . . می توان از پیشوندِ "" اَندر" به همراهِ یک واژه یِ درخور" بهره گرفت. در زبانِ پارسی کارواژه هایِ همپارچه ( =مرکب ) ای داریم که فعلِ "همکرد" در آنها با واژگانی همچون " به میان، درمیان" همراه می شوند و ما به آسانی می توانیم به جایِ " به میان، در میان" در آنها از پیشوندِ " اَندَر" بهره بگیریم.
بمانندِ ( به میان گذاشتن، در میان گذاشتن = اَندر گذاشتن ) .
نمونه یِ بالا بخودیِ خود نشان می دهد که واژه یِ " میان" در زبانِ پارسیِ کُنونی آخشیجگونه تر ( =بسیط تر ) از واژه یِ " اَندر" می باشد.
نکته 7:
در زبانِ پارسیِ کُنونی می توان به جایِ پیشوندِ کارواژه یِ "unter" در زبانِ آلمانی و " inter" در زبانهایِ اروپایی از پیشوندِ " اَندَر" بهره گرفت.
فراموش نکنید که در برخی کارواژه هایِ زبانِ آلمانی " unter" به چمِ " زیر" در زبانِ پارسی است و از همین رو باید به چمِ واژه درنگریسته شود.
پَسگشتها:
1 - رویبرگِ 9 از نِبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی )
2 - ستونهایِ 131 و 132 از نِبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ باستان" نوشته یِ کریستین بارتولومه
پیشوندِ " نِ" در زبانِ پارسی:
پیشوندِ " نِ" در زبانِ پارسیِ کُنونی برآمده از پیشوندِ " نی" در زبانهایِ اوستاییِ کهن، اوستاییِ جوان، پارسی میانه و پهلوی بوده است.
کاربردهایِ پیشوندِ "نی" در زبانهایِ باستانیِ ایرانی:
... [مشاهده متن کامل]
1 - بنابر نبیگِ " فرهنگِ واژه هایِ اوستا":
پیشوندِ " نی" به چمارهایِ " پایین، سویِ پایین، درون، سویِ پشت، کوچک، خُرد، پست، کمتر از بهایِ ارزنده" بوده و دازانه ای ( =عملگری ) برایِ ناپایا ( =منفی ) کردنِ واژه ها نیز بوده است.
2 - بنابر نبیگِ " فرهنگِ سَنسکریت - فارسی":
پیشوندِ " نی" به چمارهایِ
" پایین، پسین، در، تو، توی، در محدوده، درداخل، درون، زیر، درپایین، برکنار از، مصون از، معاف از، عاری از، خارج از، در میان" بوده است که به روشنی چمارهایِ "برکنار از، مصون از، معاف از، عاری از، خارج از" همان ویژگیِ ناپایا ( =منفی ) کردنِ واژه هاست. همچنین پیشوندِ " نی" در زبانِ سانسکریت دازانه ای ( =عملگری ) برای نشان دادنِ " پست، بی ارزش" نیز بوده است؛ بمانندِ ni - kr به چمِ " تحقیر کردن، کوچک کردن، سرافکنده کردن".
3 - بنابر نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" نوشته یِ کریستین بارتولومه:
" نی" نشاندهنده یِ " پایین، به پایین، زیر، درون، داخل، درتویِ، بی ارزش، پَست" بوده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
4 - برآیند و چکیده یِ چمارها:
چهار چمارِ برجسته از پیشوندِ " نی" چنین بوده اند:
4. 1 - پایین، زیر، به پایین، به سمتِ پایین
بمانندِ واژگانِ " نِشستَن، نِشیب ، نِهُفتَن، نِهشتَن، نِشستَن و. . .
پیشوندِ " نی" در این چمار با پیشوندهایِ آلمانیِ " nieder، hinunter " کارکردِ یکسانی دارد. خودِ پیشوندِ" nieder" در آلمانی با پیشوندِ " نی " همریشه هست. برای نمونه برابرِ پارسیِ واژه یِ "nieder. legen "در زبانِ آلمانی، " نِهِشتَن ( نِ. هِشتَن ) " می شود.
4. 2 - در، درون، تویِ، درتویِ، داخل، به تویِ
پیشوندِ " نی" در این چمار با پیشوندِ " hinein" در زبانِ آلمانی کارکردِ همسانی دارد.
4. 3 - پست، کوچک، خُرد، بی ارزش، کم ارزش، کمتر از بهایِ ارزنده
4. 4 - پیشوندِ ناپایاساز یا منفی ساز
پیشوندِ " نی" در این چمار همان کارکردِ " نَ" در پارسیِ کُنونی را دارد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
5 - دیدگاهِ شخصی:
افزون برهمه یِ آنچه گفته شد؛
5. 1 - پیشوندِ " نِ/نی" می تواند دازانه ای ( =عملگری ) برایِ نشان دادنِ "بَر/رویِ/برروی/به رویِ" نیز باشد:
نِوشتن:ما همواره بر "رویِ" چیزی می نویسیم.
نِگاشتن: ما همواره "رویِ" چیزی می نگاریم.
نقش/نقشه: "رویِ" سطحی نقش زدن ( به زیرواژه یِ نقش یا نقشه مراجعه کنید )
نِشان/نِشستن/نِشاندن: "روی" سطحی نشستن/نشاندن
نِهشتن/نِهادن= "روی" چیزی یا جایی قرار دادن
برایِ نمونه کریستین بارتولومه ریشه یِ واژه یِ "نوشتن" را برابرِ " nieder. schreiben" و " auf. schreiben" در آلمانی قرار داد که "auf" در زبانِ آلمانی پیشوندی برایِ نشان دادنِ " بر، برروی" می باشد.
5. 2 - " نِ/نی" می تواند پیشوندِ " تصویرسازی" باشد:
بمانندِ " نگاشتن، نمودن ( نماییدن ) ، نوشتن و. . . "
و. . . .
پیشوندِ " نِ" در زبانِ پارسیِ کُنونی برآمده از پیشوندِ " نی" در زبانهایِ اوستاییِ کهن، اوستاییِ جوان، پارسی میانه و پهلوی بوده است.
کاربردهایِ پیشوندِ "نی" در زبانهایِ باستانیِ ایرانی:
... [مشاهده متن کامل]
1 - بنابر نبیگِ " فرهنگِ واژه هایِ اوستا":
پیشوندِ " نی" به چمارهایِ " پایین، سویِ پایین، درون، سویِ پشت، کوچک، خُرد، پست، کمتر از بهایِ ارزنده" بوده و دازانه ای ( =عملگری ) برایِ ناپایا ( =منفی ) کردنِ واژه ها نیز بوده است.
2 - بنابر نبیگِ " فرهنگِ سَنسکریت - فارسی":
پیشوندِ " نی" به چمارهایِ
" پایین، پسین، در، تو، توی، در محدوده، درداخل، درون، زیر، درپایین، برکنار از، مصون از، معاف از، عاری از، خارج از، در میان" بوده است که به روشنی چمارهایِ "برکنار از، مصون از، معاف از، عاری از، خارج از" همان ویژگیِ ناپایا ( =منفی ) کردنِ واژه هاست. همچنین پیشوندِ " نی" در زبانِ سانسکریت دازانه ای ( =عملگری ) برای نشان دادنِ " پست، بی ارزش" نیز بوده است؛ بمانندِ ni - kr به چمِ " تحقیر کردن، کوچک کردن، سرافکنده کردن".
3 - بنابر نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" نوشته یِ کریستین بارتولومه:
" نی" نشاندهنده یِ " پایین، به پایین، زیر، درون، داخل، درتویِ، بی ارزش، پَست" بوده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
4 - برآیند و چکیده یِ چمارها:
چهار چمارِ برجسته از پیشوندِ " نی" چنین بوده اند:
4. 1 - پایین، زیر، به پایین، به سمتِ پایین
بمانندِ واژگانِ " نِشستَن، نِشیب ، نِهُفتَن، نِهشتَن، نِشستَن و. . .
پیشوندِ " نی" در این چمار با پیشوندهایِ آلمانیِ " nieder، hinunter " کارکردِ یکسانی دارد. خودِ پیشوندِ" nieder" در آلمانی با پیشوندِ " نی " همریشه هست. برای نمونه برابرِ پارسیِ واژه یِ "nieder. legen "در زبانِ آلمانی، " نِهِشتَن ( نِ. هِشتَن ) " می شود.
4. 2 - در، درون، تویِ، درتویِ، داخل، به تویِ
پیشوندِ " نی" در این چمار با پیشوندِ " hinein" در زبانِ آلمانی کارکردِ همسانی دارد.
4. 3 - پست، کوچک، خُرد، بی ارزش، کم ارزش، کمتر از بهایِ ارزنده
4. 4 - پیشوندِ ناپایاساز یا منفی ساز
پیشوندِ " نی" در این چمار همان کارکردِ " نَ" در پارسیِ کُنونی را دارد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
5 - دیدگاهِ شخصی:
افزون برهمه یِ آنچه گفته شد؛
5. 1 - پیشوندِ " نِ/نی" می تواند دازانه ای ( =عملگری ) برایِ نشان دادنِ "بَر/رویِ/برروی/به رویِ" نیز باشد:
نِوشتن:ما همواره بر "رویِ" چیزی می نویسیم.
نِگاشتن: ما همواره "رویِ" چیزی می نگاریم.
نقش/نقشه: "رویِ" سطحی نقش زدن ( به زیرواژه یِ نقش یا نقشه مراجعه کنید )
نِشان/نِشستن/نِشاندن: "روی" سطحی نشستن/نشاندن
نِهشتن/نِهادن= "روی" چیزی یا جایی قرار دادن
برایِ نمونه کریستین بارتولومه ریشه یِ واژه یِ "نوشتن" را برابرِ " nieder. schreiben" و " auf. schreiben" در آلمانی قرار داد که "auf" در زبانِ آلمانی پیشوندی برایِ نشان دادنِ " بر، برروی" می باشد.
5. 2 - " نِ/نی" می تواند پیشوندِ " تصویرسازی" باشد:
بمانندِ " نگاشتن، نمودن ( نماییدن ) ، نوشتن و. . . "
و. . . .
پیشوندِ دوگانه یِ " واپی" در زبانِ پارسی:
عملگری برای نشان دادنِ ( " از ، از رویِ " چیزی ، چیز یا چیزهایِ دیگر "پی" آمدن/آوردن ) است.
وا: عملگرِ پیشوندیِ " از"
پِی: عملگرِ پیشوندیِ " به، به دنبالِ، در پی"
... [مشاهده متن کامل]
پیشوندِ "واپی" برای کارواژه هایی همچون " تقلید کردن، کپی کردن و. . . " بسیار می تواند درخور می باشد.
عملگری برای نشان دادنِ ( " از ، از رویِ " چیزی ، چیز یا چیزهایِ دیگر "پی" آمدن/آوردن ) است.
وا: عملگرِ پیشوندیِ " از"
پِی: عملگرِ پیشوندیِ " به، به دنبالِ، در پی"
... [مشاهده متن کامل]
پیشوندِ "واپی" برای کارواژه هایی همچون " تقلید کردن، کپی کردن و. . . " بسیار می تواند درخور می باشد.
پیشوندِ دوگانه یِ " وا نِ" در زبانِ پارسی:
عملگری برای نشان دادنِ ( " از " چیزی " بر، بر رویِ، به" چیزِ دیگر ) است.
وا: عملگرِ پیشوندیِ " از"
نِ: عملگرِ پیشوندیِ " بر، بررویِ، به"
نمونه:
وانگاشتن : " از " چیزی " به/ بر رویِ" چیزِ دیگری تصویر کردن.
و. . . .
عملگری برای نشان دادنِ ( " از " چیزی " بر، بر رویِ، به" چیزِ دیگر ) است.
وا: عملگرِ پیشوندیِ " از"
نِ: عملگرِ پیشوندیِ " بر، بررویِ، به"
نمونه:
وانگاشتن : " از " چیزی " به/ بر رویِ" چیزِ دیگری تصویر کردن.
و. . . .
در زبانِ اوستایی "مَت" به چمِ " با، همراه با، باهمدیگر" بوده و به عنوانِ پیشوند نیز بکارگیری می شده است.
در زبانِ آلمانی نیز "mit " ( بخوانید: میت ) به چمِ " با، همراه با، باهمدیگر" است و به عنوانِ پیشوندِ کارواژه نیز بکارگرفته می شود؛ برای نمونه : mitteilen، mitarbeiten، mitbekommen و. . . .
... [مشاهده متن کامل]
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهاد:
اینکه اگر ما بتوانیم " مَت" را در زبانِ پارسی به عنوانِ پیشوند کارواژه بکار ببریم، از نظر واژه سازی و توانمند سازیِ زبان بسیار پیش می افتیم؛
از نظرِ زیبایی شناسی نیز اینکه اگر ما در لابلایِ گزاره هایمان برای نشان دادنِ " همراهی، بایکدیگر بودن" در حالت غیرفعلی از واژه یِ " با" و برایِ نشان دادنِ "همراهی، بایکدیگربودن" به عنوانِ پیشوندِ کارواژه از واژه " مَت" بهره ببریم، یک سودمندی بزرگ است؛ این درحالی است که زبانِ آلمانی در این دو حالت، تنها واژه " mit " را بگارمی گیرد.
( " مَت" به عنوانِ پیشوندِ جدایی پذیر بمانندِ پی، بر و. . . . )
شاید بگویید که در زبانِ پارسی ما پیشوندِ " هم" را برای نشان دادنِ این نقشِ کارکردی داریم ولی بهتر است " هم" را برایِ پیشوندِ " zusammen" در زبانِ آلمانی و " مَت" را برایِ پیشوندِ " mit" بکار برد.
در زبانِ آلمانی نیز "mit " ( بخوانید: میت ) به چمِ " با، همراه با، باهمدیگر" است و به عنوانِ پیشوندِ کارواژه نیز بکارگرفته می شود؛ برای نمونه : mitteilen، mitarbeiten، mitbekommen و. . . .
... [مشاهده متن کامل]
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهاد:
اینکه اگر ما بتوانیم " مَت" را در زبانِ پارسی به عنوانِ پیشوند کارواژه بکار ببریم، از نظر واژه سازی و توانمند سازیِ زبان بسیار پیش می افتیم؛
از نظرِ زیبایی شناسی نیز اینکه اگر ما در لابلایِ گزاره هایمان برای نشان دادنِ " همراهی، بایکدیگر بودن" در حالت غیرفعلی از واژه یِ " با" و برایِ نشان دادنِ "همراهی، بایکدیگربودن" به عنوانِ پیشوندِ کارواژه از واژه " مَت" بهره ببریم، یک سودمندی بزرگ است؛ این درحالی است که زبانِ آلمانی در این دو حالت، تنها واژه " mit " را بگارمی گیرد.
( " مَت" به عنوانِ پیشوندِ جدایی پذیر بمانندِ پی، بر و. . . . )
شاید بگویید که در زبانِ پارسی ما پیشوندِ " هم" را برای نشان دادنِ این نقشِ کارکردی داریم ولی بهتر است " هم" را برایِ پیشوندِ " zusammen" در زبانِ آلمانی و " مَت" را برایِ پیشوندِ " mit" بکار برد.
آشنایی با پیشوندِ "وی/ گُ" در زبانِ پارسی:
پیشوندِ کارواژه یِ " وی/گُ " در زبانِ پارسی نقشِ کارکردیِ یکسانی با پیشوندِ dis در زبانهای اروپایی دارد ( ریختهایِ دیگرِ این پیشوند در زبانِ انگلیسی de و di نیز می باشند ) .
... [مشاهده متن کامل]
کاربردِ پیشوندِ " وی/گُ " در زبانِ پارسی:
1 - این پیشوند نشانگرِ "ضدیت ( =پادسویی، همیستاری ) ، دفع شَوَندگی، دوری، جدایی" یا opposition ( =ضدیت، همیستاری ) است. ریختِ دیگرِ این پیشوند در زبانِ پارسی "بی" می باشد که درست بمانندِ "dis" در بسیاری جاها عاملِ نفی کننده است ( دگرگونیِ آوایی ( و/ب ) در زبان پارسی رواگمند بوده است ) . در زبان پارسی واژگانی همچون بیکار، بیسواد، بیچاره و. . . و در زبانهای اروپایی واژگانی همچون disagree، disbelief و. . . گویایِ آن است.
2 - نشاندهنده یِ "تمایز، برتری، جدایی، وجه تمایز قائل شدن، جورِ دیگر بودن، تمیز دادن، تشخیص دادن" که در واژگانی همچون "گُزیدن"، "گُزینش" و. . . در زبانِ پارسی و "ویزیهیستن" به چمِ "تمیز دادن، تشخیص دادن، جدا کردن" در پارسیِ میانه و واژگانی همچون distinction، distinguish و. . . در زبانهای اروپایی است.
ریختِ کهن ترِ کارواژه یِ " گُزیدن"، "ویچیدن" به چمِ " تمیز دادن، جدا کردن، برگزیدن" بوده که از پیشوندِ "وی" به همراه کارواژه یِ "چیدَن" ساخته شده است. دگرگونیِ آواییِ ( چ/ز ) نیز در زبانهای ایرانی رواگمند ( =رایج ) بوده است.
3 - نشاندهنده یِ " گُسترانندگی" در واژگانی همچون گُستردَن، گُسترش و. . . . در زبان اوستایی "ستر " به چمِ "گُستردَن" بوده و پیشوندِ " وی/گُ" پس از چسبیدن به واژه یِ " ستر" همان کارایی را قوت می بخشد. "وی" در زبانِ اوستایی در قالبِ کارواژه به چمِ " گُستَردَن" نیز بوده است. ( " وی " در کارواژه "ویستردن/گُستردن" به چمِ " دور شدگی و گسترش" بکار رفته است؛ آنرا با واژه destroy که ساخته شده از پیشوندِ de ( ریختِ دیگرِ dis ) و stroy که همریشه با واژه "ستر" در زبان اوستایی است، مقایسه کنید ( دو کارواژه با ریختِ یکسان ولی با دو برداشتِ ناهمسان. )
4 - نشاندهنده یِ "پخش کنندگی یا پخش شوندگی، پراکندگی، باز شوندگی" که در واژگانی همچون distribute، distribution در زبانهای اروپایی و کارواژه "ویشکوفتن ( وی. شکُفتَن ) " در پارسیِ میانه به چمِ" از تخم درآمدن" می باشد یا هنگامیکه " غنچه یِ گُلِ سربسته، باز می شود" آنرا بکار می بریم. واژگانی همچون " ویشادَن/گُشودن"، "وییافتن" به چمِ "بازکردن ( دهان ) "، "ویشینجیدن" به چمِ " زهر پاشیدن یا پرآکندنِ زهر" و. . . .
5 - نشاندهنده یِ "تقسیم کردن، جداکردن" که در واژگانی همچون "ویشکیدن" به چمِ "جداکردن، تقسیم کردن"، "ویساندن" به چمِ "جدا کردن"، ویسیستَن ( شکستن ) /گُسستَن" و واژگانی همچون division در زبانهای اروپایی نیز دیده می شود.
6 - نشاندهنده یِ "جدایش، جابجایی، دوری، فاصله داشتن" که در واژگانی همچون "ویهیستَن " به چمِ "جابجا کردن"و واژگانی همچون " distance" و. . . در زبانهای اروپایی دیده می شود.
7 - نشاندهنده یِ " آسیب زدن یا آسیب رساندن، خراب کردن، ویرانی و نابودی" که در واژگانی همچون "ویرانیدن"، " ویموشتَن" به چمِ " آسیب زدن، خراب کردن"، "ویناهیدن" به چمِ " نابود و تباه کردن"، " ویکندن" به چمِ "ویران کردن"، "ویزوستن، ویزودن/گزاییدن" به چمِ " آسیب رساندن" در واژه ای همچون گَزَند"، و واژگانی همچون destroy و. . . در زبانهای اروپایی نیز دیده می شود.
8 - نشاندهنده یِ " آرایشمندی، ترتیب، نظم" ( arrangment - order ) که در واژگانی همچون "ویراژیدن"، " ویراستَن وهمچنین کارواژه یِ "ویناردَن/گُناردن" به چمِ "مرتب کردن، منظم کردن" دیده می شود و در زبانهای اروپایی می توان به واژه یِ discipline اشاره کرد.
9 - نشاندهنده یِ " رایزنی و مشورت، بررسی، چاره جویی" که درواژگانی همچون " ویزیرینیدن/ویچیرینیدن" به چمِ "فتوی دادن، حکم کردن"، "ویزیر یا وَزیر"، "ویچاردن/گُزاردن"، " گُزیر، گُزیردَن ( =چاره جُستن ) "، "ویزوستن" به چمِ "پژوهیدن، بررسی کردن" و در واژگانی همچونdeliberation، discussion و. . . در زبانهای اروپایی دیده می شود.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
همچنین واژگانِ دیگری همچون "ویشُفتَن" در زبانِ پارسی میانه وجود داشته که با واژه یِ "disturb" در زبانهای اروپایی همچم است. در واژه " آشفتن"، " آ" پیشوند و " شُفتن" کارواژه است که در اینجا با پیشوندِ "وی" همراه شده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
به روشنی فتادهایِ ( =مواردِ ) بالا با یکدیگر در بسیاری جاها همپوشانی دارند و می توان آنها را به فتادهایِ ( =مواردِ ) کمتر فروکاست و دامنه یِ آنها را تنگتر کرد. برای نمونه فتادهایِ 1، 2، 3، 4، 5، 6 ازنظر کاربردی همپوشانی دارند ولی پیوندِ فتادهایِ 7، 8، 9 با یکدیگر یا با فتادهایِ 1، 2، 3، 4، 5، 6 نیازمندِ بررسی بیشتر است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
در نبیگِ "فرهنگ واژه های اوستا" در رویه هایِ 1331 تا 1333، "وی" هم در قالبِ "کارواژه" و هم در قالبِ " پیشوند" آمده است:
" وی " در قالبِ "کارواژه" به چمِ
1 - پیگیری کردن، گُریختن، افتادن2 - پخش کردن3 - سرتاسر گُستردن4 - دنبال کردن، فرار کردن
آمده است.
" وی" در قالبِ "پیشوند" به چمِ
1 - جز، بی، جدا، جوردیگر، جداگانه، همیستار2 - دو تا، دولا ( two fold )
آمده است.
مطابقتِ "وی" در فِتادهایِ 1 تا 9 با " وی"در نبیگِ فرهنگ واژه هایِ اوستا کارِ آسانی است. تنها به این نکته بسنده می کنم که "وی" به چمِ " گُریختن" بازنمایی کننده یِ "دورشَوَندگی" در فتادهایِ بالا است.
پیشوندِ کارواژه یِ " وی/گُ " در زبانِ پارسی نقشِ کارکردیِ یکسانی با پیشوندِ dis در زبانهای اروپایی دارد ( ریختهایِ دیگرِ این پیشوند در زبانِ انگلیسی de و di نیز می باشند ) .
... [مشاهده متن کامل]
کاربردِ پیشوندِ " وی/گُ " در زبانِ پارسی:
1 - این پیشوند نشانگرِ "ضدیت ( =پادسویی، همیستاری ) ، دفع شَوَندگی، دوری، جدایی" یا opposition ( =ضدیت، همیستاری ) است. ریختِ دیگرِ این پیشوند در زبانِ پارسی "بی" می باشد که درست بمانندِ "dis" در بسیاری جاها عاملِ نفی کننده است ( دگرگونیِ آوایی ( و/ب ) در زبان پارسی رواگمند بوده است ) . در زبان پارسی واژگانی همچون بیکار، بیسواد، بیچاره و. . . و در زبانهای اروپایی واژگانی همچون disagree، disbelief و. . . گویایِ آن است.
2 - نشاندهنده یِ "تمایز، برتری، جدایی، وجه تمایز قائل شدن، جورِ دیگر بودن، تمیز دادن، تشخیص دادن" که در واژگانی همچون "گُزیدن"، "گُزینش" و. . . در زبانِ پارسی و "ویزیهیستن" به چمِ "تمیز دادن، تشخیص دادن، جدا کردن" در پارسیِ میانه و واژگانی همچون distinction، distinguish و. . . در زبانهای اروپایی است.
ریختِ کهن ترِ کارواژه یِ " گُزیدن"، "ویچیدن" به چمِ " تمیز دادن، جدا کردن، برگزیدن" بوده که از پیشوندِ "وی" به همراه کارواژه یِ "چیدَن" ساخته شده است. دگرگونیِ آواییِ ( چ/ز ) نیز در زبانهای ایرانی رواگمند ( =رایج ) بوده است.
3 - نشاندهنده یِ " گُسترانندگی" در واژگانی همچون گُستردَن، گُسترش و. . . . در زبان اوستایی "ستر " به چمِ "گُستردَن" بوده و پیشوندِ " وی/گُ" پس از چسبیدن به واژه یِ " ستر" همان کارایی را قوت می بخشد. "وی" در زبانِ اوستایی در قالبِ کارواژه به چمِ " گُستَردَن" نیز بوده است. ( " وی " در کارواژه "ویستردن/گُستردن" به چمِ " دور شدگی و گسترش" بکار رفته است؛ آنرا با واژه destroy که ساخته شده از پیشوندِ de ( ریختِ دیگرِ dis ) و stroy که همریشه با واژه "ستر" در زبان اوستایی است، مقایسه کنید ( دو کارواژه با ریختِ یکسان ولی با دو برداشتِ ناهمسان. )
4 - نشاندهنده یِ "پخش کنندگی یا پخش شوندگی، پراکندگی، باز شوندگی" که در واژگانی همچون distribute، distribution در زبانهای اروپایی و کارواژه "ویشکوفتن ( وی. شکُفتَن ) " در پارسیِ میانه به چمِ" از تخم درآمدن" می باشد یا هنگامیکه " غنچه یِ گُلِ سربسته، باز می شود" آنرا بکار می بریم. واژگانی همچون " ویشادَن/گُشودن"، "وییافتن" به چمِ "بازکردن ( دهان ) "، "ویشینجیدن" به چمِ " زهر پاشیدن یا پرآکندنِ زهر" و. . . .
5 - نشاندهنده یِ "تقسیم کردن، جداکردن" که در واژگانی همچون "ویشکیدن" به چمِ "جداکردن، تقسیم کردن"، "ویساندن" به چمِ "جدا کردن"، ویسیستَن ( شکستن ) /گُسستَن" و واژگانی همچون division در زبانهای اروپایی نیز دیده می شود.
6 - نشاندهنده یِ "جدایش، جابجایی، دوری، فاصله داشتن" که در واژگانی همچون "ویهیستَن " به چمِ "جابجا کردن"و واژگانی همچون " distance" و. . . در زبانهای اروپایی دیده می شود.
7 - نشاندهنده یِ " آسیب زدن یا آسیب رساندن، خراب کردن، ویرانی و نابودی" که در واژگانی همچون "ویرانیدن"، " ویموشتَن" به چمِ " آسیب زدن، خراب کردن"، "ویناهیدن" به چمِ " نابود و تباه کردن"، " ویکندن" به چمِ "ویران کردن"، "ویزوستن، ویزودن/گزاییدن" به چمِ " آسیب رساندن" در واژه ای همچون گَزَند"، و واژگانی همچون destroy و. . . در زبانهای اروپایی نیز دیده می شود.
8 - نشاندهنده یِ " آرایشمندی، ترتیب، نظم" ( arrangment - order ) که در واژگانی همچون "ویراژیدن"، " ویراستَن وهمچنین کارواژه یِ "ویناردَن/گُناردن" به چمِ "مرتب کردن، منظم کردن" دیده می شود و در زبانهای اروپایی می توان به واژه یِ discipline اشاره کرد.
9 - نشاندهنده یِ " رایزنی و مشورت، بررسی، چاره جویی" که درواژگانی همچون " ویزیرینیدن/ویچیرینیدن" به چمِ "فتوی دادن، حکم کردن"، "ویزیر یا وَزیر"، "ویچاردن/گُزاردن"، " گُزیر، گُزیردَن ( =چاره جُستن ) "، "ویزوستن" به چمِ "پژوهیدن، بررسی کردن" و در واژگانی همچونdeliberation، discussion و. . . در زبانهای اروپایی دیده می شود.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
همچنین واژگانِ دیگری همچون "ویشُفتَن" در زبانِ پارسی میانه وجود داشته که با واژه یِ "disturb" در زبانهای اروپایی همچم است. در واژه " آشفتن"، " آ" پیشوند و " شُفتن" کارواژه است که در اینجا با پیشوندِ "وی" همراه شده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
به روشنی فتادهایِ ( =مواردِ ) بالا با یکدیگر در بسیاری جاها همپوشانی دارند و می توان آنها را به فتادهایِ ( =مواردِ ) کمتر فروکاست و دامنه یِ آنها را تنگتر کرد. برای نمونه فتادهایِ 1، 2، 3، 4، 5، 6 ازنظر کاربردی همپوشانی دارند ولی پیوندِ فتادهایِ 7، 8، 9 با یکدیگر یا با فتادهایِ 1، 2، 3، 4، 5، 6 نیازمندِ بررسی بیشتر است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
در نبیگِ "فرهنگ واژه های اوستا" در رویه هایِ 1331 تا 1333، "وی" هم در قالبِ "کارواژه" و هم در قالبِ " پیشوند" آمده است:
" وی " در قالبِ "کارواژه" به چمِ
1 - پیگیری کردن، گُریختن، افتادن2 - پخش کردن3 - سرتاسر گُستردن4 - دنبال کردن، فرار کردن
آمده است.
" وی" در قالبِ "پیشوند" به چمِ
1 - جز، بی، جدا، جوردیگر، جداگانه، همیستار2 - دو تا، دولا ( two fold )
آمده است.
مطابقتِ "وی" در فِتادهایِ 1 تا 9 با " وی"در نبیگِ فرهنگ واژه هایِ اوستا کارِ آسانی است. تنها به این نکته بسنده می کنم که "وی" به چمِ " گُریختن" بازنمایی کننده یِ "دورشَوَندگی" در فتادهایِ بالا است.
پیشوندِ کارواژه " پَژ":
عملگری برایِ نشان دادنِ "وارونگی یا برعکس بودگی" است.
بمانندِ واژه هایی همچون:
پَژمُردن:پَژ ( پیشوندِ وارونگی یا برعکس بودگی ) به همراه کارواژه ( مُردَن )
پَژواک:پَژ ( پیشوند ) به همراه واژه یِ ( واک ) به چمِ بازتابِ یا انعکاسِ صدا
... [مشاهده متن کامل]
( واژه یِ "واک" به چمِ "صدا" با کارواژه "واختن" از یک ریشه هستند؛پس می توان کارواژه "پَژواختن" را از آن ساخت. )
نیاز به یادآوری است که این پیشوند به دیسه هایِ ( واژ، پاژ، باژ ) نیز بکار می رود.
برای نمونه در "واژگون" یا "واژگونه یا باژگونه یا پاژگونه"به چمِ "برعکس یا بالعکس".
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشوندِ " پَژ " برای نشان دادنِ " انعکاس یا بازتاب" بسیار می تواند در دانش مزداهی ( =ریاضی ) کاربرد داشته باشد. " پَژ/پاژ/واژ/باژ " پیشوندِ جدایی ناپذیر در زبانِ پارسی است.
عملگری برایِ نشان دادنِ "وارونگی یا برعکس بودگی" است.
بمانندِ واژه هایی همچون:
پَژمُردن:پَژ ( پیشوندِ وارونگی یا برعکس بودگی ) به همراه کارواژه ( مُردَن )
پَژواک:پَژ ( پیشوند ) به همراه واژه یِ ( واک ) به چمِ بازتابِ یا انعکاسِ صدا
... [مشاهده متن کامل]
( واژه یِ "واک" به چمِ "صدا" با کارواژه "واختن" از یک ریشه هستند؛پس می توان کارواژه "پَژواختن" را از آن ساخت. )
نیاز به یادآوری است که این پیشوند به دیسه هایِ ( واژ، پاژ، باژ ) نیز بکار می رود.
برای نمونه در "واژگون" یا "واژگونه یا باژگونه یا پاژگونه"به چمِ "برعکس یا بالعکس".
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشوندِ " پَژ " برای نشان دادنِ " انعکاس یا بازتاب" بسیار می تواند در دانش مزداهی ( =ریاضی ) کاربرد داشته باشد. " پَژ/پاژ/واژ/باژ " پیشوندِ جدایی ناپذیر در زبانِ پارسی است.
پیشوندِ کارواژه یِ "وا " در زبانِ پارسی :
( نقشِ کارکردی پیشوندِ " وا " مطابق با پیشوندِ ab در زبانهای اروپایی بویژه آلمانی است بمانندِ ( abbildung /وانگاشت ) ولی در جاهایی نیز مطابق با پیشوندِ re در زبانهای اروپایی نیز درنظر گرفته می شود بمانندِ reaction /واکنش ) .
... [مشاهده متن کامل]
نشانه های بکارگیریِ پیشوندِ "وا ":
1 - نشانده دهنده یِ "جدایش"
2 - نشان دهنده یِ "دوری"
3 - عملگرِ پیشوندیِ " از "
یکی از کاربردهای این پیشوند که از نظرها دورمانده است و کسی تاکنون بدان اشاره نکرده است، این است که این پیشوند، نقشِ کاربردیِ "از" را نیز در گزاره ایفا می کند. در نگاهِ عامه، بسیاری نقش کارکردیِ پیشوندِ "وا" را ( جدایش، دور ی یا جداشدگی ) می دانند ولی نکته یِ ارزشمند اینجاست که نقشِ کاربردیِ "از"، فرآیندِ "جدایش" یا "دوری" را نیز دربرمیگیرد؛چراکه هنگامِ "جدایش" یا "دوری" همیشه چیزی "از" چیزِ دیگر جدا می شود یا دور می شود ولی هر کنشی که بازنمایی کننده یِ پیشوندِ " از " باشد، به معنایِ "جدایش" یا "دوری" نیست.
پس نقشِ کارکردیِ پیشوندِ "از " فراگیرتر وکلی تر از "عملِ جدایش" یا "دوری" است.
بنابراین هنگامیکه فرآیند یا کنشی را می توان با حرفِ "از" تعریف کرد، از پیشوندِ "وا" بهره میگیریم.
( هر چند باید در نظر داشت که راههای گوناگونی برای تعریفِ یک مفهوم وجود دارد ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
برای نمونه:
abbilden ( آلمانی ) =وانگاشتن ( پارسی ) =تعریف:تابعی را "از" دامنه به بُردی تصویر کردن، بُردی را "از رویِ" دامنه ای ساختن.
abkuerzen ( آلمانی ) =کوتاه کردن، برای نمونه هنگامیکه می خواهیم چیزی را "از " چیزِکُلیتر جدا کنیم.
abstract : چیزی را "از" چیزِ دیگری انتزاع کردن، عملِ مجردسازی، تجرید ( جدایِش به قصدِ تکیختگی یا مجردسازی )
abweichen: "از" مسیری منحرف شدن/Abweichung:انحراف
Abteil :بخش ( تکه ای "از" بخشِ کلی تر )
absent:غایب، حذف کردن
َabsorbieren ( آلمانی ) /absorb ( انگلیسی ) :درکشیدن، جذب کردن ( چیزی را "از" محیط پیرامون یا چیز دیگری جذب کردن )
و. . .
( نقشِ کارکردی پیشوندِ " وا " مطابق با پیشوندِ ab در زبانهای اروپایی بویژه آلمانی است بمانندِ ( abbildung /وانگاشت ) ولی در جاهایی نیز مطابق با پیشوندِ re در زبانهای اروپایی نیز درنظر گرفته می شود بمانندِ reaction /واکنش ) .
... [مشاهده متن کامل]
نشانه های بکارگیریِ پیشوندِ "وا ":
1 - نشانده دهنده یِ "جدایش"
2 - نشان دهنده یِ "دوری"
3 - عملگرِ پیشوندیِ " از "
یکی از کاربردهای این پیشوند که از نظرها دورمانده است و کسی تاکنون بدان اشاره نکرده است، این است که این پیشوند، نقشِ کاربردیِ "از" را نیز در گزاره ایفا می کند. در نگاهِ عامه، بسیاری نقش کارکردیِ پیشوندِ "وا" را ( جدایش، دور ی یا جداشدگی ) می دانند ولی نکته یِ ارزشمند اینجاست که نقشِ کاربردیِ "از"، فرآیندِ "جدایش" یا "دوری" را نیز دربرمیگیرد؛چراکه هنگامِ "جدایش" یا "دوری" همیشه چیزی "از" چیزِ دیگر جدا می شود یا دور می شود ولی هر کنشی که بازنمایی کننده یِ پیشوندِ " از " باشد، به معنایِ "جدایش" یا "دوری" نیست.
پس نقشِ کارکردیِ پیشوندِ "از " فراگیرتر وکلی تر از "عملِ جدایش" یا "دوری" است.
بنابراین هنگامیکه فرآیند یا کنشی را می توان با حرفِ "از" تعریف کرد، از پیشوندِ "وا" بهره میگیریم.
( هر چند باید در نظر داشت که راههای گوناگونی برای تعریفِ یک مفهوم وجود دارد ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
برای نمونه:
abbilden ( آلمانی ) =وانگاشتن ( پارسی ) =تعریف:تابعی را "از" دامنه به بُردی تصویر کردن، بُردی را "از رویِ" دامنه ای ساختن.
abkuerzen ( آلمانی ) =کوتاه کردن، برای نمونه هنگامیکه می خواهیم چیزی را "از " چیزِکُلیتر جدا کنیم.
abstract : چیزی را "از" چیزِ دیگری انتزاع کردن، عملِ مجردسازی، تجرید ( جدایِش به قصدِ تکیختگی یا مجردسازی )
abweichen: "از" مسیری منحرف شدن/Abweichung:انحراف
Abteil :بخش ( تکه ای "از" بخشِ کلی تر )
absent:غایب، حذف کردن
َabsorbieren ( آلمانی ) /absorb ( انگلیسی ) :درکشیدن، جذب کردن ( چیزی را "از" محیط پیرامون یا چیز دیگری جذب کردن )
و. . .
آشنایی با پیشوندها در زبان پارسی:
دیدگاهِ کاربر:
1 - پیشوندِ ( آ ) در زبان پارسی به منظورِ " درونشُد یا ورود به یک تجربه یا حالتِ تازه " بکار می رود که در کارواژه هایی همچون آشُفتن، آرامیدن، آگاهیدن، آهنجیدن، آسودَن و. . . بکار می رود.
... [مشاهده متن کامل]
هنگامیکه با یک تجربه یا کیفیت یاحالتِ جدید و تازه روبه رو باشیم، از این پیشوند بهره می گیریم.
2 - پیشوندِ ( آ ) در کارواژه ( آکَندن ) پیشوندِ نایَنده ( =نفی کننده ) است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
در زمینه منطق ، دانشِ خِرَدیک و همچنین روانشناسی و روانکاوی می توان از پیشوندِ ( آ ) به منظورِ "ورود به یک حالت یا کیفیتِ ذهنیِ جدید" بهره برد.
دیدگاهِ کاربر:
1 - پیشوندِ ( آ ) در زبان پارسی به منظورِ " درونشُد یا ورود به یک تجربه یا حالتِ تازه " بکار می رود که در کارواژه هایی همچون آشُفتن، آرامیدن، آگاهیدن، آهنجیدن، آسودَن و. . . بکار می رود.
... [مشاهده متن کامل]
هنگامیکه با یک تجربه یا کیفیت یاحالتِ جدید و تازه روبه رو باشیم، از این پیشوند بهره می گیریم.
2 - پیشوندِ ( آ ) در کارواژه ( آکَندن ) پیشوندِ نایَنده ( =نفی کننده ) است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
در زمینه منطق ، دانشِ خِرَدیک و همچنین روانشناسی و روانکاوی می توان از پیشوندِ ( آ ) به منظورِ "ورود به یک حالت یا کیفیتِ ذهنیِ جدید" بهره برد.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)