پیشوازی

لغت نامه دهخدا

پیشوازی. [ ش ْ ] ( حامص مرکب ) تعبیری عامیانه از پیشواز: امروز اهل محله رفته اند پیشوازی زوار خراسان.

پیشنهاد کاربران

1. پیش از آغاز؛ پیش از، قبل از
2. استقبال از آمدن کسی یا چیزی. مثال: به پیشوازی نوروز، به پیشوازی مسافر

بپرس