پیشه

/piSe/

مترادف پیشه: حرفه، شغل، صناعت، صنف، عمل، کار، کسب، مشغله، مکسب، منصب

معنی انگلیسی:
calling, profession, trade, career, job, line, mtier, occupation, vocation, work

لغت نامه دهخدا

پیشه. [ ش َ / ش ِ ] ( اِ ) صنعت. ( دستوراللغه ادیب نطنزی ) ( منتهی الارب ). هنر. صنع. طرقة. صناعت. ( منتهی الارب ). حرفه. ( دهار ). کسب. ( برهان ). حرفت :
چهارم که خوانند اهنوخوشی
همان دست ورزان با سرکشی
کجا کارشان همگنان پیشه بود
روانشان همیشه پراندیشه بود.
فردوسی.
ترا پیشه دام است بر آبگیر
نه مرد سنانی نه کوپال و تیر.
فردوسی.
از آن پیشه هرکس که بد نامجوی
بسوی فریدون نهادند روی.
فردوسی.
نیا کفشگر بود، او کفشگر
از آن پیشه برتر نیامد گهر.
فردوسی.
هم از پیشه ها آن گزین کاندر اوی
ز نامش نگردد نهان آبروی.
فردوسی.
ز هر پیشه ای کار گر خواستند
همه شهر ازیشان بیاراستند.
فردوسی.
جهان ما چو یکی زودسیر پیشه ورست
چهار پیشه کند هر یکی بدیگر زی.
منوچهری.
صلاح بنده آن است که به پیشه دبیری خویش مشغول باشد و چشم دارد که وی را از دیگر سخنان عفو کرده آید. ( تاریخ بیهقی ).
نه خود هستشان طمع زی پیشه ای
ندارند جز خورد اندیشه ای.
اسدی.
چنان دارد از هر دری پیشه کار
که درپیشه هر یک ندارند یار.
اسدی.
مردم آن پیشه ای که بیش کنند
زآن نکوتر بود که پیش کنند.
ناصرخسرو.
هوشنگ... دیوان را قهر کرد وآهنگری و درودگری و بافندگی پیشه آورد. ( نوروزنامه ).
گازرکاری صفت آب شد
رنگرزی پیشه مهتاب شد.
نظامی.
که پیشه ور از پیشه بگریخته ست
بکاردگر کس در آویخته ست.
نظامی.
هیچ پیشه راست شد بی آلتی.
مولوی.
چو بر پیشه ای باشدش دسترس
کجا دست حاجت برد پیش کس.
سعدی.
صنیعة؛ حرفه مرد و پیشه آن. ( منتهی الارب ).
- امثال :
ز پیشه بخور، همیشه بخور.
|| شغل. کار. ( شرفنامه ). عمل. ( برهان ) :
تو در پای پیلان بدی خاشه روب
گواره کشی پیشه با رنج و کوب.
رودکی.
پدر گفت یکی روان خواه [ گدا ] بود
بکویی فروشد چنان کم شنود
همی دربدر خشک نان باز جست
مراو را همان پیشه بود ازنخست.
ابوشکور.
ای آنکه ترا پیشه پرستیدن مخلوق
چون خویشتنی را چه بری بیش پرسته.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

حرفه، کار، هنر، هرکاری که برای تامین معاش است
( اسم ) ۱- صنعت حرفه : دبیریست از پیشه ها ارجمند وزو مرد افکنده گردد بلند. ( شا ) مجوز شعله فروز ستیزه خاتم مهر چرا که پیش. زرگر نیاید از سکاک . ( وحشی ) توضیح فرهنگستان این کلمه را بمعنی کسب و حرفه پذیرفته . ۲- شغل کار عمل : ای آنکه ترا پیشه پرستیدن مخلوق چون خویشتنی را چه بری پیش پرسته ? ( کسائی ) ۳- عادت خوی : سپاهی که شان تاختن پیشه بود وز آزاد مردی کم اندیشه بود... ( شا. لغ. )

فرهنگ معین

(ش ِ ) (اِ. ) ۱ - کار، حرفه . ۲ - عادت ، خوی .

فرهنگ عمید

۱. هر کاری که کسی برای امرار معاش در پیش بگیرد، شغل، حرفه، کار، هنر: زراعت پیشه.
۲. عادت و خوی (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): آزپیشه، بدپیشه، بیدادپیشه، جفاپیشه، خردپیشه، ستم پیشه، عاشق پیشه، عیارپیشه، کرم پیشه، گداپیشه، هنرپیشه.
* پیشه ساختن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] = * پیشه کردن
* پیشه کردن: (مصدر متعدی )
۱. پیشه کردن، پیشه ساختن.
۲. کاری را حرفه و شغل خود قرار دادن.
* پیشه گرفتن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] = * پیشه کردن: هر آن کس که او پیشه گیرد دروغ / ستمگاره خوانیمش و بی فروغ (فردوسی: ۷/۴۵۴ ).

گویش مازنی

/pisha/ هذیان

واژه نامه بختیاریکا

( پیشِه ) جلو
( پیشِه ) چوبهای جلو سیاه چادر

جدول کلمات

هنر, شغل, کار, حرفه

مترادف ها

function (اسم)
تابع، عمل، کار، ماموریت، وظیفه، پیشه، مقام، کارکرد، کار ویژه، ایفاء، ایین رسمی

craft (اسم)
هنر، مهارت، صنعت، نیرنگ، پیشه، پیشه وری، حیله

mystery (اسم)
هنر، سر، شبیه، صنعت، حرفه، خفا، پیشه، رمز، معما، لغز، راز

profession (اسم)
اقرار، اعتراف، حرفه، پیشه، شغل، سوگند ملایم، حرفهیی

pursuit (اسم)
تعقیب، دنبال، حرفه، پیشه، پیگرد، تعاقب

vocation (اسم)
کار، میل، حرفه، کسب، صدا، احضار، پیشه، شغل، حرفهای، هنرستانی

occupation (اسم)
سرگرمی، حرفه، اشتغال، اشغال، پیشه، تصرف، شغل

trade (اسم)
سرگرمی، ازار، حرفه، کسب، داد و ستد، سودا، تجارت، کاسبی، سوداگری، پیشه، بازرگانی، شغل، مبادله کالا، امد و رفت

calling (اسم)
صدا، ندا، فراخوانی، پیشه، پیشه و شغل

فارسی به عربی

تجارة , حرفة , لغز , مسعی , مهنة

پیشنهاد کاربران

فعل پیشه کردن بمعنای "ورزیدن، در پیش گرفتن"
جوانمردی/خساست/لوطی گری و غیره پیشه کردن
برای تکذیه نفست ریاضت پیشه کن
پیشه - - �. . . . . مقاومت پیشه کنید.
پیشه در جمله بالا به معنای انجام دادن است
پیشه: کار، شغل، حرفه
خوشحالم که کمکتون کردم♡
پیشه:کار، شغل، حرفه
ممنونم ماهان
پیشه یعنی حرفه
کسب ، حرفه ، شغل
پیشه : کار ، شغل ، کارکسب
جمله پیشه
پیشَه یا فیشه در زبان لری همان نی و نی لبک هست
پیشهٔ دیرینه
کار حرفه شغل و. . . . . .
کار ، شغل ، حرفه
مشغله_حرفه_مکاسب_کنایت
حرفه. کار
پیشه: در پهلوی پشگ pēšag بوده است .
( ( چو بشناخت ، آهنگری پیشه کرد ؛
گُراز و تبر ، ارّه و تیشه کرد . ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 250. )

کار ، حرفه ، شغل
نابودی
مکاسب
کارو حرفه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس