پیشنهاد کردن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
تسلیم شدن، پیشنهاد کردن، سر فرود آوردن، ارائه دادن، تسلیم کردن، تقدیم داشتن، مطیع شدن، عرضه داشتن، گردن نهادن
پیشنهاد کردن، اشاره کردن
پیشنهاد کردن
پیشنهاد کردن، فدا کردن، پیشکش کردن، تقدیم داشتن، عرضه کردن، عرضه داشتن
پیشنهاد کردن، طرح کردن
پیشنهاد کردن، اظهار کردن، تلقین کردن، اشاره کردن بر، به فکر خطور دادن
پیشنهاد کردن، دعوت کردن، فرمودن، امر کردن، توپ زدن، قیمت خریدرا معلوم کردن
پیشنهاد کردن، انتظار داشتن، ارائه دادن
پیشنهاد کردن، طرح کردن، ارائه دادن، مطرح کردن، رواج دادن، تقدیم کردن
پیشنهاد کردن، تقدیم داشتن
پیشنهاد کردن
پیشنهاد کردن، ارائه دادن
فارسی به عربی
هدف
پیشنهاد کاربران
توصیه کردن
پارسی/آلمانی/انگلیسی
پیش نهادن ( پیش نهاد کردن ) /propose/ vorschlagen، vorlegen
پیش نهاده/ proposal /Vorschlag
نکته: در زبان آلمانی نیز کارواژه vorschlagen به معنای پیشنهاد کردن و توصیه کردن
می باشد و ( پیش ) در زبان پارسی همان vor در زبان آلمانی است.
پیش نهادن ( پیش نهاد کردن ) /propose/ vorschlagen، vorlegen
پیش نهاده/ proposal /Vorschlag
نکته: در زبان آلمانی نیز کارواژه vorschlagen به معنای پیشنهاد کردن و توصیه کردن
می باشد و ( پیش ) در زبان پارسی همان vor در زبان آلمانی است.