پیشروی کردن


معنی انگلیسی:
advance

لغت نامه دهخدا

پیشروی کردن. [ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) درآمدن درمجاور. گذشتن از حد طبیعی و بمجاور درآمدن چنانکه لشکری از مرز. || پیش رفتن. از آنجا که هست فراتر رفتن. || ترقی کردن. کمال یافتن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- پیش رفتن از جای خود فراتر رفتن . ۲- ترقی کردن کمال یافتن . ۳- در آمدن در مجاور گذشتن از حد طبیعی و در آمدن در حیط. مجاور ( چنانکه لشکری از مرز بگذرد ).

مترادف ها

march (فعل)
پیشرفت کردن، راهپیمایی کردن، قدم رو کردن، نظامی وار راه رفتن، پیشروی کردن، تاختن بر

فارسی به عربی

موکب

پیشنهاد کاربران

اگر منظور گرفتن و اشغال کردن زمین در بحث سیاسی باشه بصورت زیاد میاد:
◀️ Does Israel promise us not to advance further than the land it has taken? : آیا اسرائیل به ما قول میده بیشتر از خاکی که گرفته جلوتر نیاد؟ ( پیشروی نکنه )
راندن
حسن پادشاه و یارانش تا ساحل دریای اسود راندند.

بپرس