هرچه می بینی که در پایان بود
آن نه در پایان که در پیشان بود.
عطار.
پیشگاه عشق را پیشان که یافت پایگاه فقررا پایان که یافت.
عطار.
ای مرد گرم رو چه روی بیش ازین به پیش چندان مرو به پیش که پیشان پدید نیست.
عطار.
یکی اول که پیشانی نداردیکی آخر که پایانی ندارد.
عطار.
کارسازست او زپیش و پس ولیک هم ز پیشان هم ز پایان می بسم.
عطار.
نه کس خبری میدهد از پیشانم نه یک نفس آگهی است از پایانم.
عطار.
نه ز اول لحظه ای پیشان بدیدنه ز آخر ذره ای پایان بدید.
عطار.
گر ز پیشان آب روشن می رودتیره می گرددچو بر من می رود.
عطار.
سر او درتافت در پیشان کاردوستان را درربود از نور نار.
عطار.
نه کم از یک قطره از پیشانشان نه کم از یک ذره از پایانشان.
عطار.
تا به پیشان دیده ره را گام گام تا به پایان رفته در در، بام بام.
عطار.
گر به پایان رفت پیشان شد درست ور به پیشان رفت پایان شد درست.
عطار.
رو به پیشان بردنش امکان نداشت زآنکه هیچ این را سر پایان نداشت.
عطار.
کار از پیشان اگر بگشایدت هر دمی صد گونه در بگشایدت.
عطار.
نقطه فقر است پیشان همه فقر جانسوز است درمان همه.
عطار.
درین وادی بسی در پیش رفتم ولی یک ذره از پیشان ندیدم
کنون از پس شدم عمری و لیکن
سر یک موی ازپایان ندیدم.
عطار.
چون ندارد منتهی پیشان عشق پس چگونه منتهائی پی برم
ور ز پیشانم بقائی روی نیست
بو که در پایان فنائی پی برم.
عطار
که چون خوددان شوی حق دان شوی تواز آن پس روی در پیشان شوی تو.
عطار.
نه هرگزهیچکس پیشانش یابدنه هرگز غایت و پایانش یابد.
عطار.
ز پیشان گر نظر بر تو نبودی ز پیش تو سفر بر تو نبودی
ولی چون نور پیشان رهبر تست بیشتر بخوانید ...