پیش گویی کردن


معنی انگلیسی:
divine, foretell
augur
, betoken, bode, forebode, read, portend, predict

فرهنگ فارسی

( مصدر ۱- گفتن از پیش . ۲- خبر دادن امور از پیش از وقوع غیب گویی کردن .

مترادف ها

forestall (فعل)
سبقت جستن، پیش گویی کردن، پیش افتادن، پیش دستی کردن بر، پیش جستن بر

presage (فعل)
پیش گویی کردن، فال گرفتن، گواهی دادن بر

auspicate (فعل)
بمبارکی افتتاح کردن، گشودن، پیش گویی کردن

bode (فعل)
پیش گویی کردن، حاکی بودن از، دلالت داشتن، نشانه بودن، شگون داشتن

forespeak (فعل)
پیش گویی کردن، قبلا اماده کردن، از پیش خبر دادن

foretell (فعل)
پیش گویی کردن، طالع دیدن، از پیش خبر دادن، از پیش اگاهی دادن، نبوت کردن

foretoken (فعل)
پیش گویی کردن، قبلا اگاهانیدن

soothsay (فعل)
پیش گویی کردن، فال گرفتن، طالع دیدن

portend (فعل)
پیش گویی کردن، از پیش خبر دادن، حاکی بودن، بد یمن بودن

predict (فعل)
پیش گویی کردن، قبلا پیش بینی کردن

presignify (فعل)
پیش گویی کردن، از پیش مشعر بودن بر

فارسی به عربی

انذر، تنبا , توقع , مسکن , نذیر

پیشنهاد کاربران

بپرس