پیش قدم
/piSqadam/
مترادف پیش قدم: پیشاهنگ، پیشتاز، پیشرو، پیشگام، سابق، مقدم
متضاد پیش قدم: دنباله رو
برابر پارسی: پیشگام
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱- آنکه نخست بکاری در آید مقدم سابق . ۲- آنکه بر دیگران سابق. دوستی و خدمتگزاری دارد. ۲- ( فتوت ) بزرگ قوم کبیر شیخ پدر مقدم قاید راس الحزب .
فرهنگ عمید
مترادف ها
فرمانده، راهنما، سالار، رئیس، رهبر، پیشوا، راس، سرور، قائد، سر دسته، سر کرده، سرمقاله، پیشقدم
پیشرو، پیشقدم، پیشگام، سرباز مهندس
سر دسته، پیشقدم، پیش کسوت، بازیگر عمده
پیشرو، جلو دار، پیشقدم، پیشگام، پیشقراول، بال جناح، کامیون سر بسته
راهنما، پیشقدم، دستگاه تنظیم کننده ضربان قلب
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیش قدم یا بالاسری Upline : [ اصطلاح بازار یابی ] فردی که شما را به عضویت درآورده است. همچنین هرکسی که در همان خط به سمت بالا به وی متصل است. مانند سلسله مراتب.
پیش قدم: [ اصطلاح زورخانه ]این عنوان مرادف پیش کسوت است و از اصطلاحات فتیان ( جوانمردان ) است که اعراب آن را کبیر، شیخ، مقدم، قائد و رأس الحرب می گویند و فارسی زبانان آن را به پیشقدم تعبیر کرده اند.