پر اندیشه دل گیو را پیش خواند
وزآن خواب چندی سخنها براند.
فردوسی.
نهاد از بر نامه بر مهر خویش همانگه فرستاده را خواند پیش.
فردوسی.
فرستاده زال را پیش خواندز هر گونه با او سخنها براند.
فردوسی.
نویسنده خامه را خواند پیش ز خاقان فراوان سخن راند پیش.
فردوسی.
که را گویم این درد و تیمار خویش که را خوانم اکنون بجای تو پیش.
فردوسی.
فرستاده شاه را پیش خواندفراوان سخن ها بخوبی براند.
فردوسی.
جهاندیده جاماسب را پیش خواندوز اختر فراوان سخنها براند.
فردوسی.
گسی کرد و بر گاه تنها بماندسیاوش و سودابه را پیش خواند.
فردوسی.
سپهدار پس گیو را پیش خواندهمه گفته شاه با او براند.
فردوسی.
سبک مرد بهرام را پیش خواندوزآن نامدارانش برتر نشاند.
فردوسی.
دبیر نویسنده را پیش خواندز هر در سخنها فراوان براند.
فردوسی.
تهمتن زمانی به ره بر بماندزواره ، فرامرز را پیش خواند.
فردوسی.
ازین کار او در شگفتی بماندجهاندیدگان را همه پیش خواند.
فردوسی.
ببست و نوشت از برش نام خویش فرستادگان را بخواندند پیش.
فردوسی.
بگفت این و بهرام را پیش خواندبسی داستان دلیران براند.
فردوسی.
ازآن جادویی در شگفتی بماندفرستاد و گستهم را پیش خواند.
فردوسی.
چو خسرو چنان دید بر پل بماندجهاندیده گستهم را پیش خواند.
فردوسی.
گرانمایه سیندخت را پیش خواندبسی خوب گفتار با وی براند.
فردوسی.
مرا هر زمان پیش خوانی و هر گه که پیش تو آیم ز پیشم برانی.
منوچهری.
این نامه چون نبشته آمد خیلتاش را پیش بخواند. ( تاریخ بیهقی ). چون پیش ابراهیم شدند برخاست و ایشان را پیش خود خواند و با همدیگر بنشستند. ( قصص الانبیاء ص 57 ).سپاه آرمیدند بر جای خویش بیشتر بخوانید ...