نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ
گرفتش یکی سنگ و شد پیش جنگ.
فردوسی.
در آن سپه که چو تو میر پیش جنگ بوداگر ز پیل بترسد برو بود تاوان.
فرخی.
باری بس است طاقت ما را، ترا که گفت سر خیل فتنه کن مژه پیش جنگ را.
سالک قزوینی ( از آنندراج ).
|| آن حصه از لشکر که در مقدمه لشکری بزرگ است سواران پیش جنگ ، که در صف پیشین نبرد واقعند.