هر ساعت از مژگان خود، خون دلم پیش اوفتد
این راز مانده بخت بد، اینست پیش افتاد من.
امیرخسرو ( از آنندراج ).
تا پیش او افتد مگر اشکی ز چشم درفشان درها ذخیره میکنم از بهر پیش افتاد را.
میر حسن ( از آنندراج ).
|| پیشاهنگ. || سرگذشت و اتفاق و حادثه وسانحه. ( ناظم الاطباء ).