پیزون

لغت نامه دهخدا

پیزون. [ زُن ْ ] ( اِخ ) کنئوس کالپورنیوس. سیاستمدار مشهور رومی. وی علیه نرون اتحادیه ای تشکیل داد اما چون توطئه وی کشف شد در حمام شریان خویش بگشاد و درگذشت ( 65 م. ). رجوع به پیسون و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.

پیزون. [ زُن ْ ] ( اِخ ) کئوس کالپورنیوس. کنسول روم بسال 67 ق.م. رجوع به پیسون در قاموس الاعلام ترکی شود.

پیزون. [ زُن ْ ] ( اِخ ) پیسون. از خانواده پیزون مورخ روم بود. و در کنسول تاریخ 58 ق.م. و والی مقدونیه در سنه 57. وی در سال 48 ق.م. بر اثر نفی سیسرون مشهور باکلودیوس اتحاد کرد و بیاری داماد خود قیصر از مجازات محکومیتی رهایی یافت. نطقی که سیسرون علیه او کرده باقیست. رجوع به کلمه پیسون در قاموس الاعلام ترکی شود.

پیزون. [ زُن ْ ] ( اِخ ) پسر پیزونی است که در 58 ق.م. کنسول بود. وی در15 ق.م. کنسول بود و در عصر اوگوستوس امین شهر روم شد. رجوع به کلمه پیسون در قاموس الاعلام ترکی شود.

پیزون. [ زُن ْ ] ( اِخ ) از خانواده پیزون در زمان اوگوستوس کنسول و در عهد تیبر والی سوریه گردید. مردی بیدادگر بود و سرانجام بقصد فرار از مجازات اتهامی که بر او وارد شده بود خودکشی کرد. رجوع به کلمه پیسون در قاموس الاعلام ترکی شود.

پیزون. [ زُ ] ( اِخ ) مردی صاحب اقتدار و با حسن اخلاق بود. گالبه وی را بمعاونی برگزید و سپس به امپراطوری رسید ولی فقط پنج روز از این مقام برخوردار شد، پرتوریانها بتحریک اوتو ویرا با گالبه از میان برداشتند. رجوع به کلمه پیسون در قاموس الاعلام ترکی شود.

پیزون. [ زُ ] ( اِخ ) از مورخان رومی. وی در علم حقوق دست داشت و بفصاحت و بلاغت اشتهار پیدا کرده بود. بعض از قوانین و نظامات مفیده را وضع کرده و در سنه 133 م. کنسول بوده است. رجوع به کلمه پیسون در قاموس الاعلام ترکی شود.

پیزون. [ زُن ْ ] ( اِخ ) کوییوم. از علمای مشهور طبیعی هلنددر قرن 17 م. وی مدتی در لیدن و آمستردام بپزشکی اشتغال ورزید سپس در معیت پرنس باسو به برزیل رفت ، بعداز گذشته شدن پرنس بخدمت مارگراف فردریک کوییوم داخل شد و هر دو در برزیل مشغول اکتشافات علمیه در زمینه تاریخ طبیعی شدند و نتیجه عمل را در کتابی بزرگ نشر کردند. کاشف علاج اپیکه کو آنه نیز این دو شخص بودند. رجوع به کلمه پیسون در قاموس الاعلام ترکی شود.

پیشنهاد کاربران